امر
        
     
    
								
        نویسه گردانی:
        ʼMR
    
							
    
								
        امر. [ اَ م َ ] (ع  اِ) کسی . (منتهی  الارب ) (از ناظم  الاطباء). و از آن  است : ما بالدار امر؛ کسی  در خانه  نیست . (منتهی  الارب ) (از ناظم  الاطباء).
    
							
    
    
    
        
            واژه های همانند
        
        
            
    ۵۳۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۳۰ ثانیه
								
    
    
									
            
										
                
                
                    
											
                        عمر. [ ع َ م َ ] (اِخ ) کوهی  است  که  آب  را در مسیل  مکه  ریزد. (منتهی  الارب ) (از اقرب  الموارد).
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        عمر. [ ع ُ م َ ] (اِخ ) نام  مردی  است  و آن  معدول  از «عامر» باشد، لذا غیرمنصرف  است . (از منتهی  الارب ) (از اقرب  الموارد).
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        عمر. [ ع ُ م َ ] (اِخ ) نام  بطنی  است  از سُبَیع که  در «عارض » اقامت  دارند. (از معجم  قبائل  العرب  ج  2).
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        عمر. [ ع ُ م َ ] (اِخ ) نام  فخذی  است  از تمیم  که  در نجد اقامت  دارند. (از معجم  قبائل  العرب  ج  2 ص  824).
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        عمر. [ ع ُ م َ ] (اِخ ) (کوشک ...) از دیه های  بخاراست  که  مدتها پیروان  مقنع در آنجا بسر می بردند. رجوع  به  احوال  و اشعار رودکی  تألیف  سعید نفیس...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        عمر. [ ع ُم ْ م َ ] (اِخ ) موضعی  است  نزدیک  واسط. (منتهی  الارب ). دیهی  است  در یک فرسخی  واسط. (از تاریخ  ابن  اثیر ج  7 ص  135 و 137).
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        عمر. [ ع ُ م َ ] (اِخ ) ابن  ابراهیم بن  احمد. از خلفای  عباسی  مصر. رجوع  به  عمر عباسی  (ابن  ابراهیم ...) شود.
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        عمر. [ ع ُ م َ ] (اِخ ) ابن  ابراهیم بن  سعید. مشهور به  ابن  حمامة. رجوع  به  عمر شافعی  شود.
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        عمر. [ ع ُ م َ ] (اِخ ) ابن  ابراهیم بن عبداﷲ. ملقب  به  کمال الدین . رجوع  به  عمر عجمی  شود.
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        عمر. [ ع ُ م َ ] (اِخ ) ابن  ابراهیم بن  عبداﷲ عکبری . مشهور به  ابن  مسلم . رجوع  به  عمر عکبری  شود.