امق
نویسه گردانی:
ʼMQ
امق . [ اُ م َ ق ق ] (ع ص ) دراز. (از اقرب الموارد) (مصادر زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ) (مهذب الاسماء). || فرس امق ؛ اسب نیک دراز. (منتهی الارب ). اسب بسیار دراز. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || وجه امق ؛ روی دراز مانند روی ملخ . || بلد امق ؛ شهری که اطرافش دور باشد. بعیدالارجاء. (از اقرب الموارد).
واژه های همانند
۱۹ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۳ ثانیه
عمق . [ع ِ م َ ] (ع ص ، اِ) ج ِ عَمیقة. رجوع به عمیقة شود.
عمق . [ ع ُ ] (ع مص ) دورتک و دراز گردیدن . (منتهی الارب ). دور و دراز و گسترده و عمیق شدن . (از اقرب الموارد). عَماقة. رجوع به عماقة شود.
عمق . [ ع ُ ] (ع اِ) مغ چاه و وادی و کوه و جز آن . (منتهی الارب ). قعر چاه و دره و وادی و امثال آن . (از اقرب الموارد). ج ، اَعماق . (منتهی ...
عمق . [ ع ُ م ُ ] (ع اِ) مغ چاه و وادی و کوه و جز آن . (منتهی الارب ). قعر چاه و دره و وادی و امثال آن . (از اقرب الموارد). عُمق . عَمق . |...
عمق . [ ع ُ م َ ] (اِخ ) جاده راه مکه بین معدن بنی سُلَیم و ذات عِرق و عامه آن را عُمُق خوانند که خطاست . (از معجم البلدان ). فرودگاهی اس...
گفی gafy (اوستایی: gafya) ژرفا، گودی (دری) ***فانکو آدینات 09163657861
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
هم عمق . [ هََ ع ُ ] (ص مرکب ) دو چیز که دارای گودی و فرورفتگی برابر باشند، چون چاه یا حوض یا دره و جز آن .
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.