اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

املاغ

نویسه گردانی: ʼMLAḠ
املاغ . [ اَ ] (ع اِ) ج ِ مِلْغ. آنانکه بفحش تکلم کنند. (از اقرب الموارد). و رجوع به ملغ شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۷ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۸ ثانیه
املاق . [ اِ ] (ع مص ) درویش شدن . (تاج المصادر بیهقی ) (مصادر زوزنی ) (ترجمان ترتیب عادل ) (آنندراج ). درویش گردیدن . (منتهی الارب ) (ناظم ال...
املاق . [ اِم ْ م ِ ] (ع مص ) ۞ نرم و تابان گردیدن . (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). || گم شدن و گذشتن . (منتهی الارب ) (از آن...
املاق . [ اِ ] (اِخ ) نام ولایتی است از ترکستان . (برهان قاطع) (از شعوری ج 1 ورق 138).
عملاق . [ ع ِ ] (ع ص ) آنکه بظرافت فریبد مردم را. (از منتهی الارب ). کسی که با ظرافت خویش ترا بفریبد. (از اقرب الموارد).
عملاق .[ ع ِ ] (اِخ ) ابن لاوذ. فرزندان او عمالقه هستند که از اقوام باستانی حجاز باشند. رجوع به عمالقة شود.
عملاق. [عِ]. (ص. ع.). عملاق ج. عمالقة. عَمالیق. بنوعِملیق، بنوعِملاق. ادم غول پیکر , نره غول, غول, ، غول آسا، تنومند، قوی هیکل دیکشنری عربی به فارسی /...
سبیدج صبیدج عِملاق giant squid (Architeuthis dux). سرپاوَر غول‌پیکر یا ماهی‌مرکب غول‌پیکر (Architeuthidae) یکی از اعضای خانواده سرپاوَرها و یکی از بزر...
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.