امیر
نویسه گردانی:
ʼMYR
امیر. [ اَ ] (اِخ ) مولانا... شاعر ترک و متقدم بر امیرعلیشیر نوایی (در گذشته به سال 906 هَ .ق .) است و اشعار ترکی خوبی دارد. در شعر فارسی تتبع شیخ کمال کرده است . از اوست :
روز قسمت هر کسی از عیش بخش خود ستاند
غیر زاهد کو ریاضتها کشید و خشک ماند.
و قبر او در بدخشانست . (از مجالس النفائس ص 193).
واژه های همانند
۱۳۶ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۵ ثانیه
امیر شدن . [ اَ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) امارة. (تاج المصادربیهقی ). فرمانروا شدن . رجوع به امیر و امارت شود.
امیر رضی . [ اَ رِ رَ ] (اِخ ) لقب نوح بن منصور، پادشاه سامانی بود. (از حبیب السیر چ خیام ج 2 ص 364). و رجوع به نوح ... شود.
امیر داد. [ اَ رِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کسی که اجرای اوامر شاه در روز مظالم و یا تصدی امور مظالم بعهده ٔ او بود. (فرهنگ فارسی معین ). رئ...
فرمانده ، امیر به ستوه آمده- بزرگ و حاکم
از جد پسر بزرگ حضرت نوح که در کشتی نوح ماند و جان سالم به در برد.
سام پهلوان ایرانی
لرد امیر. [ ل َ دِ اَ ] (اِخ ) نام میدانی است در هرمز. (برهان ).
خان امیر. [ اَ ] (اِخ ) دهی است از دهستان مال اسد بخش چقلوندی شهرستان خرم آباد. واقع در 16 هزارگزی خاور چقلوندی و 9 هزارگزی جنوب خاوری راه ...
بند امیر. [ ب َ دِ اَ ] (اِخ ) دهی از بخش خرقان شهرستان ساوه که 486 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 1).
بند امیر. [ ب َ دِ اَ ] (اِخ ) قصبه ٔ مرکز دهستان کربال که در بخش زرقان شهرستان شیراز واقع است . دارای 1160 تن سکنه است . در این قصبه سد و ...
بند امیر.[ ب َ دِ اَ ] (اِخ ) بندی است در حوالی شیراز که درزمان عضدالدوله دیلمی امیر نام شخصی به امر او ساخت و بعضی گویند مرد مسافری امیر...
حصار امیر. [ ح ِ اَ ] (اِخ )دهی است از دهستان بهنام پازکی بخش ورامین شهرستان تهران . واقع 24هزارگزی شمال ورامین ، سر راه شوسه ٔ تهران به ...