گفتگو درباره واژه گزارش تخلف اورا نویسه گردانی: ʼWRʼ اورا. [ اَ ] (اِ) حصارو قلعه . (برهان ) (آنندراج ) (هفت قلزم ) : زو عدو گر خود رود درحصن هفت اورای چرخ آن کشدکز دست حیدر مالک خیبر کشید.ابن یمین . واژه های قبلی و بعدی واژه های همانند ۷ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۹ ثانیه واژه معنی اورع اورع . [ اَ رَ ] (ع ن تف ) باورع تر. پارساتر. عوراء عوراء. [ ع َ ] (ع ص ) مؤنث أعور. (اقرب الموارد) (المنجد). رجوع به أعور شود. ج ، عور (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد)، عوران ، عیران . (از اقرب ... عوراء عوراء. [ ع َ ] (اِخ ) (دجلةالَ ...) دجله ٔ بصره راگویند. (از معجم البلدان ). شعبه ای از دجله که از مکان کنونی شهر بصره میگذرد. (یادداشت مرحوم... عوراء عوراء. [ ع َ ] (اِخ ) بنت حرب . از سرسخت ترین دشمنان پیامبر اسلام (ص ) بشمار میرفت . و او را در مورد نزول آیه ٔ «تبت یدا أبی لهب » (قرآن 1/111... عوراء عوراء. [ع َ ] (اِخ ) بنت سُبَیع. از زنان شاعر عرب بود. رجوع به اعلام النساء ج 3 ص 375 و الحماسه ٔ ابوتمام شود. جبرائیل عورا جبرائیل عورا. [ ج ِ ] (اِخ ) ابن حنابن میخائیل بن ابراهیم بن حنابن میخائیل عورا. از مورخان است . در سال 1219 هَ .ق . / 1804 م . در دمشق متول... عوراء سلیطیة عوراء سلیطیة. [ ع َ ءِ ؟ ] (اِخ ) از زنان شاعر عرب بود، و او را اشعاری است در جواب یزیدبن صعق ، بر مرثیه ای که بر بجیر سراییده است ، و داستان... نظرهای کاربران نظرات ابراز شدهی کاربران، بیانگر عقیده خود آنها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست. برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید. ورود