گفتگو درباره واژه گزارش تخلف اوس نویسه گردانی: ʼWS اوس . (اِخ ) نام یکی از شهرهای فرغانه . (یادداشت مؤلف ) : به اوس و اوزجند از تو خبر شدکه ساده شکّری ّ و ناب قندی .سوزنی . واژه های قبلی و بعدی واژه های همانند ۲۴ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۶ ثانیه واژه معنی اوس جعفر این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید. ربیعبن اوس ربیعبن اوس . [رَ ع ِ ن ِ اَ ] (اِخ ) اعوربن شیبان بن عمروبن جابربن عقیل بن مالک بن سمح بن فزارة فزاری ... مرزبانی او را شاعر مخضرم خوانده و... عوس عوس . [ ع َ ] (ع مص ) کوشیدن و ورزیدن و رنج کشیدن جهت عیال . || قوت دادن عیال را. (از منتهی الارب ) (از آنندراج ) (از ناظم الاطباء) (از ا... عوس عوس . [ ع َ وَ ] (ع مص )درآمدن کنج دهن وقت خنده و جز آن . (از منتهی الارب ) (از آنندراج ) (از ناظم الاطباء). داخل شدن گونه های شخص بطوری ... عوس عوس . (ع اِ) نوعی از گوسپند. (منتهی الارب ) (از آنندراج ) (ناظم الاطباء). گوسفندها و کبش های سفیدرنگ . (از اقرب الموارد). || ج ِ عَوساء. (اقرب... عوس عوس . (اِخ ) موضعی است در شام ، و گویند که آن نام موضع نیست بلکه همان صفت گوسفند است . (از معجم البلدان ). عوص عوص . [ ع َ ] (ع اِ) نشان . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). || سختی و احتیاج . || نفس ، و گویند جنبش و نیرو. || راههای روباه و ... عوص عوص . [ ع َ وَ ] (ع مص ) دشوار گردیدن سخن . (از منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). عیاص . رجوع به عیاص شود. || سخ... عوص عوص . [ ع َ وَ ] (ع اِمص ) سختی و دشواری . مقابل امکان و یسر. || نهر فیه عوص ؛ نهری که هر بار بصورتی روان شود. (از اقرب الموارد). عوص عوص . (ع ص ، اِ) ج ِ أعوص . (منتهی الارب ) (آنندراج ). رجوع به اعوص شود. || ج ِ عَوصاء. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). رجوع به عوصاء شود. ... تعداد نمایش: 10 20 50 100 همه موارد « قبلی ۱ صفحه ۲ از ۳ ۳ بعدی » نظرهای کاربران نظرات ابراز شدهی کاربران، بیانگر عقیده خود آنها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست. برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید. ورود