اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

اوور

نویسه گردانی: ʼWWR
اوور. [ اَ ] (ع اِ) باد صبا. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۰۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۷ ثانیه
محنت آور. [ م ِن َ وَ ] (نف مرکب ) که محنت آورد. که رنجور و غمین سازد. که موجب درد و غم و اندوه گردد. که سختی دهد.
گردن آور. [ گ َ دَ وَ ] (ص مرکب ) پهلوان . دلیر. شجاع : این کرمانی مردی بود ضخم و گردن آور... (ترجمه ٔ طبری بلعمی ). بگتغدی را فرمود هزار غلا...
گریه آور. [ گ ِرْ ی َ / ی ِ وَ ](نف مرکب ) گریه آورنده . متأثرکننده . ناراحت کننده .
عطسه آور. [ ع َ س َ / س ِ وَ] (نف مرکب ) عطسه آورنده . آنچه باعث عطسه زدن شود.
کراهت آور. [ ک َ هََ وَ ] (نف مرکب ) آنچه تولید کراهت کند. کراهت آورنده . نفرت آور. نفرت انگیز. (فرهنگ فارسی معین ).
لخت و عور. [ ل ُ ت ُ ] (ص مرکب ، از اتباع ) لوت و لندر. مادرزا. بالتمام برهنه .
لوت و عور. [ ت ُ ] (ص مرکب ، از اتباع ) لوت و لندر. به تمام برهنه .
خواجه عور. [ خوا / خا ج َ / ج ِ ] (اِخ ) دهی است از بخش سراسکند شهرستان تبریز. این دهکده کوهستانی با آب و هوای معتدل و دارای 328 تن سکنه ...
استخوان آور. [ اُ ت ُ خوا / خا وَ ] (ص مرکب ) درشت استخوان .
عور و اطوار. [ رُ اَطْ ] (اِ مرکب ، از اتباع ) اور و اطوار. (فرهنگ فارسی معین ). رجوع به اور و اطوار شود.
« قبلی ۲ ۳ ۴ ۵ ۶ ۷ ۸ ۹ صفحه ۱۰ از ۱۱ ۱۱ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.