ایس
نویسه گردانی:
ʼYS
ایس . [ اَ ] (ع مص ) ناامید شدن . (منتهی الارب ). نومید شدن و آن مقلوب یأس است . (آنندراج ). ناامید و مأیوس شدن . (ناظم الاطباء). || نرم گردیدن . (از منتهی الارب ). || (اِ) بودن و وجود، خلاف لیس . (آنندراج ). وجود. مقابل لیس ؛ عدم . (فرهنگ فارسی معین ). || قهر و غلبه . (آنندراج ) (منتهی الارب ).
واژه های همانند
۲۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۶ ثانیه
عیص . [ ع َ] (ع مص ) دشوار گردیدن سخن . (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). عیاص . عَوَص . رجوع به عوص و عیاص شود.
عیص . (ع اِ) درخت انبوه و بهم پیچیده . (منتهی الارب ) (از غیاث اللغات ). درختان بسیار و بهم پیچیده . (از اقرب الموارد). ج ، أعیاص ، عیصان . (م...
عیص . (اِخ ) یکی از چهار پسر امیةبن عبدشمس اکبر است ، که هر چهار تن ، اعیاص قریش می باشند. (از اقرب الموارد) (از منتهی الارب ). و رجوع به أع...
عیص . (اِخ ) نام پسر اسحاق بن ابراهیم علیه السلام بود. رجوع به عیصو شود.
عیص . (اِخ ) جایگاهی است در بلاد بنی سُلیم ، و در آنجا آبی است بنام «ذنبان العیص ». (از معجم البلدان ). آبی است به دیار بنی سلیم . (منتهی ال...
عیص . (اِخ ) حصاری است بین ینع و مروه . و گویند عرضی است از اعراض مدینه در ساحل دریا. (از معجم البلدان ). کوهی است از کوههای مدینه . (منته...
آئس . [ ءِ ] (ع ص ) مأیوس . ناامید. نومید.
عایص . [ ی ِ ] (ع ص ) رجوع به عائص شود.
عیث . [ ع َ] (ع مص ) تباه کردن . زیان و تباهی رسانیدن گرگ در رمه . (از منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء). فاسد کردن ، چنانکه گویند: ...
عائس . [ ءِ ] (ع ص ) نیکو سیاست کننده ٔ شتران . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || نگاهدارنده ٔ مال و تدبیرکننده ٔ آن . یقال هو عائس ...