اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

ایوب

نویسه گردانی: ʼYWB
ایوب . [ اَی ْ یو ] (اِخ ) ابن زید بن قیس زراره هلالی (متوفی در 84 هَ . ق .). یکی از بلغای روزگار و خطیب معروف زمان خود بود. به او مثل زنند «ابلغ من ابن القربه ». وی به عین التمر که در قسمت غربی کوفه قرار داشت رفت و آمد میکرد تا بحجاج پیوست . حجاج را نطق و فصاحت وی خوش آمد، و او را بعنوان رسالت نزد عبدالملک بن مروان فرستاد. چون ابن اشعث در سجستان از طاعت سرکشید حجاج ایوب را برسولی نزد او فرستاد، و ایوب به ابن اشعث پیوست . وی مردی شجاع بود و در وقعه ٔ دیرالجماجم حضور داشت و چون ابن اشعث منهزم شدحجاج ایوب را باسیری برد و دستور داد تا گردن او رازدند ولی حجاج چون او راکشته دید گفت کاش رهایش نمی کردیم و از کلام او بهره می بردیم . (از اعلام زرکلی ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۲۰ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۹ ثانیه
دیر ایوب . [ دَ رِ اَی ْ یو ] (اِخ ) نام قریه ای است به حوران از نواحی دمشق و قبر ایوب نبی در این قریه است . (از معجم البلدان ).
رشید ایوب . [ رَ اَی ْ یو ] (اِخ ) شاعر لبنانی است . در بسکنتا از دیه های لبنان بدنیا آمد و در سال 1889م . به پاریس سفر کرد و سه سال در آنجا ا...
باب ایوب . [ ب ِ اَی ْ یو ] (اِخ ) مخفف ابی ایوب است و آن دهی است بزرگ بین قرمیسین و همدان در جانب راست کسی که بهمدان رود، و این ده ...
حفرة ایوب . [ ح ُ رَ ت ُ اَی ْ یو ] (اِخ ) موضعی است به قیروان و از آنجاست یحیی بن سلیمان حفری مقری . او از فضیل بن عیاض و ابی معمر عبادبن ...
چشمه ایوب . [ چ َ م َ اَ ی ْ یو ] (اِخ ) دهی است از دهستان مرکزی بخش فریمان شهرستان مشهد که در 18 هزارگزی شمال باختری فریمان واقع است . ک...
ایوب رهاوی . [ اَی ْ یو ب ِ رَ ] (اِخ ) نام یکی از مترجمین و نقله ٔ کتب از زبانهای دیگر بعربی است . (ابن الندیم ). صاحب کتاب التفسره . (مفاتی...
نجم الدین ایوب . [ ن َ مُدْ دی اَی ْ یو ] (اِخ ) معروف به اوحد. نخستین ِ ایوبیان الجزیره است . وی تا سال 607 هَ .ق . حکومت کرد. (از طبقات سل...
ام ایوب انصاری . [ اُ م م ِ اَی ْ یو ب ِ اَ ] (اِخ ) زنی از صحابیات است . رجوع به ریحانة الادب ج 6 ص 209 و خیرات حسان ج 1 ص 37 شود.
عیوب . [ ع َ ] (ع ص ) بسیار عیب کننده . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). عیاب . ذموم . بسیار عیب شمارنده مردم را.
عیوب . [ ع ُ ] (ع اِ) ج ِ عَیب . آهوها. عیب ها. نقص ها. رجوع به عیب شود : و کل امری ٔ یخفی علیه عیوبه . (تاریخ بیهقی ص 97).دوصد چندان عیوبت...
« قبلی ۱ صفحه ۲ از ۲ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.