بابر
        
     
    
								
        نویسه گردانی:
        BABR
    
							
    
								
        بابر. [ ب ِ ] (اِخ ) دهی  از دهستان  ساری  سوباسار بخش  پلدشت  شهرستان  ماکو 29/5 هزارگزی  باختر پلدشت ، در مسیر راه  ارابه رو اوزون دیزه  به  ماکو. جلگه ، معتدل  مالاریائی . سکنه ٔ آن  235 تن . آب  آن  از ساری سو و محصول  آن  غلات ، پنبه ، توتون ، حبوبات ، کرچک  است  و شغل  اهالی  آن  زراعت  و صنایع دستی  زنان  جوراب  بافی  است . راه  ارابه رو دارد و در تابستان  میتوان  اتومبیل  برد. (فرهنگ  جغرافیائی  ایران  ج  4).
    
							
    
    
    
        
            واژه های همانند
        
        
            
    ۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۹ ثانیه
								
    
    
									
            
										
                
                
                    
											
                        بابر. [ ب ِ ] (اِخ ) (میرزا...) ابن  محمدقاسم  میرزا که  یکی  از دختران  سلطان  حسین  بایقرا را بزنی  داشت . (حبیب  السیر چ  خیام  ج  4 ص 320). مؤلف ...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        بابر. [ ب ِ ] (اِخ ) ابوالقاسم میرزا فرزند میرزابایسنقربن  شاهرخ بن  تیمور لنگ . در هفدهم  ماه  رجب  سنه ٔ 825 هَ . ق . متولد و در بیست وپنجم  ربیعالث...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        بابر. [ ب ِ ] (اِخ ) ظهیرالدین  محمدبن  میرزا عمر شیخ بن  سلطان  ابوسعیدبن  میرزا محمدبن  میرانشاه بن  تیمور لنگ . پادشاهی  که  جد اکبر بود و به  چهار...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        بابر. [ ب َ / ب ِ ] (ترکی ، اِ) در ترکی  ببر (حیوان  مشهور). رجوع  به  ببر شود. پلنگ  است  که  بعضی  از پادشاهان  ترک  این  لقب  را برای  خودبرگزیده ا...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        بعبر. [ ب َ ب َ ] (اِ صوت ) آوای  کبوتر. بغبغ. بغبغو کردن . (دزی  ج 1 ص 98).