گفتگو درباره واژه گزارش تخلف بابل نویسه گردانی: BABL بابل . [ ب ِ ] (اِخ ) بلغت یونانی نام ستاره ٔ مشتری باشد ۞ .(برهان ) (عجائب البلدان از شرفنامه ٔ منیری ). رجوع به مشتری شود. || (اِ) مشرق را نیز گویند. (برهان ). || ظاهراً بمعنی مغرب آمده است . || فرقه . (معجم البلدان ) (مرآت البلدان ). واژه های قبلی و بعدی واژه های همانند ۲۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۴ ثانیه واژه معنی بابل بابل . [ ] (اِخ ) ابن قیس الجذامی . کسی است که روح بن زنباع الجذامی را که از مردان بنی امیه بود و در سال 64 هَ . ق . از جانب خلیفه مروا... زر بابل زر بابل . [ زَرْ رِ ب ِ ] (اِخ ) از رؤسای آبای اسرائیل که در اورشلیم به بنا نمودن خانه خدا دست زد. رجوع به ایران باستان ج 2 صص 947- 9... بابل پشت بابل پشت . [ ب ُ پ ُ ] (اِخ ) یکی از نواحی مشهدسر. (سفرنامه ٔ مازندران و استرآباد رابینو ص 116 قسمت انگلیسی چ قاهره 1342 هَ . ق .). دهی از ده... برج بابل این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید. بابل خانه بابل خانه . [ ب ُ ن َ / ن ِ ] (اِ مرکب ) لولی خانه و خرابات .(آنندراج ). فاحشه خانه و جنده خانه . (ناظم الاطباء). ساحر بابل ساحر بابل . [ ح ِ رِ ب ِ ] (اِخ ) کنایه از هاروت است که گویند یکی از آن دو فرشته است که در چاه بابل سرازیر آویخته بعذاب الهی گرفتارند. اگ... بابل کنار بابل کنار. [ ب ُ ک ِ ] (اِخ ) از بلوکات ناحیه ٔ بارفروش ، دارای پانزده قریه . مساحت آن یک فرسنگ در یک فرسنگ ، مرکز آن درازکلا، حد شمالی آن ... چاه بابل چاه بابل . [ هَِ ب ِ / ب ُ ] (اِخ ) چاهی در بابل که هاروت و ماروت در آن محبوس اند. (آنندراج ). چاهی در بابل که دو ملک هاروت و ماروت در آن... بابل خواجه بابل خواجه . [ ب ُ خوا / خا ج ِ ] (اِخ ) رودیست بسرزمین فارس آبش شیرین و گوارا از چشمه ٔ مورد برخاسته در کوشک قاسم بلوک خواجه بآب چشمه ٔ زن... بابل السوق بابل السوق . [ ب ِ لِس ْ سو ] (اِخ ) محلی نزدیک دمشق . تعداد نمایش: 10 20 50 100 همه موارد « قبلی ۱ صفحه ۲ از ۳ ۳ بعدی » نظرهای کاربران نظرات ابراز شدهی کاربران، بیانگر عقیده خود آنها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست. برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید. ورود