اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

باد

نویسه گردانی: BAD
باد. (اِخ ) (چشمه ٔ...) صاحب مرآت البلدان آرد: در جبالبارز کرمان چشمه ای است که از او بخار متعفن خارج شود و آن چشمه را چشمه ٔ باد مینامند. حیوانات از قبیل طیور و مار و هوام اگر از آنجا عبور کنند میمیرند. (مرآت البلدان ج 4 ص 231).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۲۲۴ مورد، زمان جستجو: ۰.۳۴ ثانیه
باد قبله . [ دِ ق ِ ل َ / ل ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) باد جنوب . (زمخشری ). دبور.
باد قبول . [ دِ ق َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) باد صبا بدان جهت که ضد دبور است . (منتهی الارب ): امروز که باد قبول فضل را گذاشت ... (ترجمه ٔ ت...
باد صرصر. [ دِ ص َ ص َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) صرصر. عاصف . عاصفه . باد تند. باد سخت . باد شدید. تندباد : هر دم بزند بعادیان براز مضرب حق باد ...
باد عیسی . [ دِ سا ] (اِخ ) معجزه ٔ مسیح علیه السلام . (شرفنامه ٔ منیری ). دم عیسی یعنی قم باذن اﷲ گفتن عیسی علیه السلام . (غیاث ). کنایه از ...
باد شرطه . [ دِ ش ُ طَ / طِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) باد شُرط. باد موافق : با طبع مخالف چه کند دل که بسازدشرطه همه وقتی نبود لایق کشتی . سع...
باد شمال . [ دِ ش ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) بادی که از شمال وزد. مَحْوة. شَمَل . مِسْع. (منتهی الارب ). اَوْر. (منتهی الارب ). جَرْبیا. اُم ّ...
باد سموم . [ دِ س َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) باد سام . رجوع به باد سام و باد شود.
باد سبلت . [ دِ س ِ ل َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایه از نخوت و غرور مخصوص مردانست .(آنندراج : باد بروت ، باد سبلت ). رجوع به باد شود.
باد برین . [ دِ ب َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) باد صبا را گویند و آن از مابین مشرق و شمال وزد. (برهان ). باد صبا چه بر بمعنی بالاست و باد صبا م...
باد مغرب . [ دِ م َ رِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) باد مغربی . دَبور. رجوع به باد و باد مغربی شود.
« قبلی ۴ ۵ ۶ ۷ ۸ صفحه ۹ از ۲۳ ۱۰ ۱۱ ۱۲ ۱۳ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.