اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

بار

نویسه گردانی: BAR
بار. (اِخ ) شهری است مقدم بر توراب و در جانب شرقی شامی است و بنی رازح از خولان قضاعه در آن ساکنند... (از معجم البلدان ). || دریاچه ٔ زره بار (در دوهزارگزی مغرب قلعه ٔ مریوان ) بمساحت تقریبی 24 کیلومتر مربع(شش هزار گز در چهارهزار گز). رجوع به زره بار شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۴۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۲ ثانیه
بار بستن .[ ب َ ت َ ] (مص مرکب ) بار بربستن . بار را برای حمل بستن . ترتیب دادن بار برای بردن . پیوسته و استوار کردن بار بر مال . بار درست کر...
بار جستن . [ ج ُ ت َ ] (مص مرکب ) رخصت یافتن . اجازت گرفتن برای دخول بنزد شاه یا امیری : بر درگهش نشسته بزرگان و مهتران ازبهر بار جستن و ب...
بار خاطر. [ رِ طِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) مخل صحبت ، واقف گوید : بار خاطر شدیم یاران راچو ثمر داد نخل یاری ما. (ازآنندراج ).و رجوع به مجموع...
بار آمدن . [ م َ دَ ] (مص مرکب ) تربیت شدن . پرورده شدن . پرورش یافتن . بزرگ شدن :این طفل بد بار آمده است . مگر پشت تاپو بار آمدی ؟
آرد و بار. [ دُ ] (اِ مرکب ، از اتباع ) جنس آرد، خمیر، نان : آردوبار فلان نانوائی ؛ جنس نان ِ آن .
بار و بند. [ رُ ب َ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) مصالح هر چیز چون رشته برای تسبیح و دوال و امثال آن برای شمشیر. ملاطغرا در قسمیه گوید : بتسبیح...
بار و بنه . [ رُ ب ُ ن َ / ن ِ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) احمال و اثقال . بار و بندیل : نه لشکر نه کوس و نه بار و بنه همه میسره خسته و میمنه ...
ترافیک، شلوغی، هرج و مرج در خیابان بیر و بار بود. با این بیر و بار نمی توانم خودم را به وقت به خانه برسانم.
کارو بار. [ رُ ] (اِ مرکب ، از اتباع ) اُشْغولة.(منتهی الارب ). کار و کرد. (آنندراج ). مشغولیت و معامله و شغل و کسب و پیشه . (ناظم الاطباء) : چو...
بند و بار. [ ب َ دُ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) حدود و قواعد و آداب زندگی . قیدهای اجتماعی و مانند آن . و آدم بی بند و بار کسی را گویند که در زن...
« قبلی ۳ ۴ ۵ ۶ ۷ صفحه ۸ از ۱۵ ۹ ۱۰ ۱۱ ۱۲ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.