اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

بار

نویسه گردانی: BAR
بار. (اِخ ) شهری است مقدم بر توراب و در جانب شرقی شامی است و بنی رازح از خولان قضاعه در آن ساکنند... (از معجم البلدان ). || دریاچه ٔ زره بار (در دوهزارگزی مغرب قلعه ٔ مریوان ) بمساحت تقریبی 24 کیلومتر مربع(شش هزار گز در چهارهزار گز). رجوع به زره بار شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۴۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۴ ثانیه
شادی بار. (نف مرکب ) نعت از شادی باریدن . شادی آور. مسرت انگیز : به باغ رفتم تا خود چه حال پیش آیدکه باد راحت پاش است و ابر شادی بار.عمادی...
شعله بار. [ ش ُ ل َ / ل ِ ] (نف مرکب ) شعله بارنده . افشاننده ٔ آتش پاره مانند باران . (ناظم الاطباء). شعله افشان . (فرهنگ فارسی معین ) : در جوف ...
کوله بار. [ ل َ / ل ِ ] (اِ مرکب ) به واو معروف ، پشتاره که به پشت بردارند و این از اهل زبان شنیده شده . (آنندراج ). کولباره . کوله باره . بار...
گنج بار. [ گ َ ج ِ ] ۞ (اِخ ) نام گنج هشتم خسروپرویز است و آن به گنج گاو شهرت دارد و این گنجی است که خسرو به رهنمونی دهقانی یافت و ...
محنت بار. [ م ِ ن َ ] (نف مرکب ) اندوه بار. سختی آور. رنج آور. نکبت بار. سخت . پرمشقت .
گوله بار. [ ل َ / ل ِ ] (اِ مرکب ) در آنندراج و چراغ هدایت این ترکیب آمده است به معنی بار گران که بر پشت بردارند. (آنندراج ). بار سنگین که...
نکبت بار. [ ن ِ ب َ ] (نف مرکب ) توأم با نکبت . (فرهنگ فارسی معین ).
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
بار خیمه . [ رِ خ َ /خ ِ م َ / م ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) قرارگاه باج گیران در راهها و گذرگاهها. میرنظمی گوید : خیال غمزه ها در دل نشسته بجا...
بار دادن . [ دَ ] (مص مرکب ) اذن دادن . رخصت دخول دادن . (ناظم الاطباء: بار). بمعنی رخصت و دستوری . (آنندراج : بارداد). رخصت دخول دادن . اذن ...
« قبلی ۱ ۲ ۳ ۴ ۵ صفحه ۶ از ۱۵ ۷ ۸ ۹ ۱۰ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.