بارق
نویسه گردانی:
BARQ
بارق . [ رِ ] (ع ص ، اِ) برق . || هر چه بدرخشد. (از اقرب الموارد).روشن و تابان . (غیاث ). درخشان . یغشاه بارق من نوره .(حکمت اشراق چ 1331 انجمن ایران و فرانسه ص 348). || شمشیر درخشان . (دِمزن ). || ابربابرق . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (دِمزن ) (آنندراج ) (تاج العروس ). ابر برق دارنده . (فرهنگ نظام ).
- سحاب بارق ؛ ابری که از او برق جهد. ابر بابرق و درخش . (ناظم الاطباء).
واژه های همانند
۱۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۰ ثانیه
بارق . [ رِ ] (اِخ ) نام پدر قبیله ای است در یمن . (آنندراج ). لقب سعدبن عدی که پدرقبیله ای است از یمن . (معجم البلدان ) (تاج العروس ) (ناظ...
بارق . [ رِ ] (اِخ ) نام شاعری است از عرب که وی را سراقةبن مرداس بارقی اصغر میخواندند و شرح حال وی در المؤتلف و المختلف آمدی (صص 134-...
بارق . [ رِ ] (اِخ ) ملک ... نام والی قلعه ٔ سلم بود. صاحب حبیب السیر آرد: یوشع مدت هفت سال کمر جهاد بر میان بسته بسیاری از اهل کفر و عناد ...
بارق . [ رِ] (اِخ ) کوهی است در سراة. (از حاشیه ٔ المعرب جوالیقی ص 301) (از ابن درید در کتاب الاشتقاق ص 282). نام کوهی . (آنندراج ). کوهی است ...
بارق . [ رِ ] (اِخ ) موضعی است به تهامه .(از تاج العروس ). و رجوع به معجم البلدان ج 2 شود.
بارق . [ رِ ] (اِخ ) یکی ازارکان عرض یمامه است . (از تاج العروس ). رکنی از ارکان عرض یمامه ، و آن کوهی است . (معجم البلدان ج 2).
بارق . [ رِ ] (اِخ ) موضعی است به کوفه . (تاج العروس ) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). جائی است نزد کوفه . (آنندراج ) : وردهم عن لعلع و بارق ...
بارق . [ رِ ] (اِخ ) آبی است به شراة. (از تاج العروس ، بنقل ابن عبدالبر). و یاقوت در معجم البلدان از قول ابن عبدالبر آرد: آبی است بسراة و...
بارق . [رِ ] (اِخ ) نهری است در باب الجنة در حدیث ابن عباس که ابن حاتم آن را در التقاسیم و الانواع فی حدیث الشهداء آورده است . (از تاج ال...
بارق . [ رِ ] (اِخ ) نام آبی است در عراق میان قادسیه و بصره . در اشعار عرب ذکر بسیار از این آب میشود. در جوار این محل در بین بنی تغلب و نم...