اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

بازار

نویسه گردانی: BAZʼR
بازار. (اِخ ) (حومه ٔ شیراز)، دهاتی از حومه ٔ شیراز که در میانه ٔ جنوب و مشرق شیراز است . همه را شیب بازارگویند برای اینکه وقتی امیر عضدالدوله ٔ دیلمی شهری دیگر مشتمل بر چندین بازار در خارج شیراز بساخت و ازآن روز تا کنون که اثری از آن شهر باقی نمانده دهات جانب زیر آن شهر را شیب بازار گویند. (فارسنامه ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۹۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۹ ثانیه
ته بازار. [ ت َه ْ ] (اِ مرکب ) رجوع به ته بازاری شود.
چو بازار. (اِ) در تداول مردم بم ، قسمی گیاه طبی که شکسته را بدان بندند.
روز بازار. [ زِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) رونق کار و بار و گرمی بازار. (از برهان قاطع). رواج و رونق . (فرهنگ رشیدی ) رونق بازار وگرمی خریدار....
بازار ماخ . [ رِ ] (اِخ ) بازاری به بخارا. رجوع به احوال و اشعار رودکی ج 1 ص 560 شود.
بازار مرغ . [ رِ م ُ ] (اِخ ) محله ای در شیراز. رجوع به تاریخ عصر حافظ ج 1 ص 78 شود.
بازارملک . [ م َ ] (اِخ ) نام یکی از چهار بازار شهربند هرات و مولانا شهاب الدین عبدالرحمن لسان در آنجاحمامی ساخته است . رجوع به روضات الجنات...
بازار منی . [ رِ م ِ نا ] (اِخ ) موضعی از ارض مکه که قربان در آن کنند و بازاری که درین جاست بناکرده ٔ اسماعیل علیه السلام است . طالب کلیم ...
بازار گرد. [ گ َ ] (نف مرکب ) مردم بی تمکین و لاابالی را گویند. (انجمن آرا) (آنندراج )(ناظم الاطباء). || پول رایج : نیست با جودش ازپی مقد...
بازار گرم . [ رِ گ َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) بازار بارونق ، رایج ، پرخریدوفروش ، بسیارمعامله .
بازار عجل . [ ] (اِ) روز جنگ و پیکار. (ناظم الاطباء).
« قبلی ۱ صفحه ۲ از ۱۰ ۳ ۴ ۵ ۶ ۷ ۸ ۹ ۱۰ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.