بازان
نویسه گردانی:
BAZʼN
بازان . (اِخ ) دهی است از دهستان پیش خور بخش رزن شهرستان همدان که در46 هزارگزی جنوب خاوری قصبه ٔ رزن و 6 هزارگزی شمال راه عمومی فامنین به نوبران در کوهستان قرار دارد. هوایش معتدل و دارای 236 تن سکنه میباشد. آبش از قنات و محصولش غلات ، لبنیات ، شغل مردمش زراعت و گله داری وراهش مالرو است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 5).
واژه های همانند
۱۸ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۶ ثانیه
بازان . [ ن ِ ] (ع اِ) تثنیه ٔ باز در حالت رفع.
بازان . (نف ) نعت فاعلی از باختن . در حال باختن . بازنده . رجوع به باختن و بازنده شود.
بازان . (حرف اضافه ٔ + ضمیر) (از: باز + آن ) بمعنی با آن : و شرناق از پوست پلک آزاد نباشد، لکن بازان پیوسته باشد. (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ). گفت ...
بازان . (اِ) طشت برنجین بزرگ که در آن رخت شویند. || سرچشمه . (ناظم الاطباء).
بازان . [ ] (اِخ ) بازان بن ساسان ، نام امیری است که هرمز پس از عزل خرخسره بملک یمن والی کرد. این بازان اقرار بنبوت محمد (ص ) نمود. رج...
بازان . (اِخ ) دهی است جزء دهستان لفمجان بخش مرکزی شهرستان لاهیجان که در 7 هزارگزی باختر لاهیجان کنار راه فرعی لاهیجان به کیسم در جلگه...
بازان . (اِخ ) مرتع و مزرعه ای است از دهستان قبادی بخش ثلاث شهرستان کرمانشاه که در 12 هزارگزی خاور نهر آب و مجاور مزارع و مراتع مامنان و ...
باز بازان . [ زِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) سرآمد بازان . (از مقوله ٔ شاه شاهان ) : عقابان ببازی و کبکان بجنگ سر باز بازان درآرد به ننگ .نظامی ...
ارت بازان . [ اَ ت ُ ] (اِخ ) پسر داریوش بزرگ و برادر پدری خشیارشا و مادر او، دخترگِئوبَروَ (گِبریاس ) بود. (ایران باستان ص 1465).
باذان . (اِخ ) باذام . ابومهران . مردی پارسی نژاد است که از طرف کسری حاکم یمن بود. این پادشاه بعد از پاره کردن نامه ٔ حضرت محمد (ص ) وی ر...