اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

بازیگری

نویسه گردانی: BAZYGRY
بازیگری . [ گ َ ] (حامص مرکب ) شعبده . بازی نمودن . چشم بندی . فریب :
به بازیگری تیر بازه ببست
چو شد غرقه پیکانش بگشاد دست .

فردوسی .


جهان بازیگری داند مکن با این جهان بازی
که درمانی بدام او اگر چه تیز پروازی .

ناصرخسرو.


درآمد ببازیگری ساختن
چو گردون به انگشتری باختن .

نظامی .


|| رقص . پای کوبی . رقاصی :
چو در زرد حله کنیزان مست
به بازیگری دست داده به دست .

اسدی (گرشاسب نامه ).


پس از سر یکی بزم کردند باز
ببازیگری می ده و چنگ ساز.

اسدی (گرشاسب نامه ).


بر آراسته قوس را مشتری
زحل در ترازو به بازیگری .

نظامی .


|| شوخی . بیهده . عبث :
مپندار کز بهر بازیگری است
سراپرده ٔ این چنین سرسری است .

نظامی .


|| شیطانی . شیطنت . (یادداشت مؤلف ) :
گفتم این بازیگری با هر کسی چندین چراست
گفت بازیگر بود کودک که بازاری بود.

حقوری .


واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۰ ثانیه
بازیگری (Acting) ایفای نقش شخصیتی در فیلم ، از خلال کنش ها و واکنش ها ، ژست ها ، تغییر حالت های چهره ، تغییر رفتار و تغییر لحن گفتار را ، بازیگری گ...
بازیگری کردن . [ گ َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) عمل بازیگری . به مجاز حیله بازی . شعبده بازی : پیش دختر نشست روی بروی تا چه بازیگری کند با شوی .نظام...
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.