باسره . [ س َ رَ
/ رِ ]
۞ (اِ) کشتزار. (فرهنگ اوبهی ). کشت و زراعت . (برهان قاطع). باسرم . (از انجمن آرای ناصری ). زمین کشتزار. (شرفنامه ٔ منیری ). کشت . زراعت . (ناظم الاطباء). کشتزار. (فرهنگ شعوری ج
1 ورق
192)
: پیوسته کشتزار امیدش ز آب کام
سیراب باد تا که بود نام باسره .
شمس فخری . (از شعوری و جهانگیری ).
و رجوع به باسرم شود. || تاریخ خوان و قصه گوی . (فرهنگ شعوری ). باستره .