اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

بال

نویسه گردانی: BAL
بال . (اِ) نوعی از ماهی فلوس دار بسیار بزرگ باشد و آن در دریای زنگ بهم میرسد و فساد بسیار میکند و گوشت آن خوشمزه بود. (برهان قاطع). بال و وال از لاتینی بالنا ۞ بمعنی «در آب رونده » و در یونانی فالائینا ۞ ، در فنیقی بعلیم بمعنی آقای دریا، در تازی بال و باله و در فرانسه بالن ۞ و در آلمانی وال ۞ و در انگلیسی وال ۞ آمده است ، عنبر از مثانه ٔ این جانور دریائی گرفته میشود و آن با نهنگ اختلاف بسیار دارد. (از حاشیه ٔ برهان قاطعچ معین ). یک قسم جانور ماهی شکل بسیار بزرگ و عظیم الجثه که از طایفه ٔ پستانداران است و از همه ٔ حیوانات بری و بحری بزرگتر و قد آن از 20 تا 30 گز است . (ناظم الاطباء). قسمی ماهی بزرگ که گوشتش لذیذ است . (فرهنگ شعوری ). نوعی از ماهی بزرگ که آنرا وال گویند. (آنندراج ). وال که بس عظیم الجثه است . (از انجمن آرای ناصری ). وال . فال . آوال . آفال . شال . آل . والی . اوک . اکیال . بالام . (همه ٔ این صور مصحف کلمه ٔ یونانی بالائنا است ). (یادداشت مؤلف ). جمل البحر. (یادداشت مؤلف ).معرب بالنای یونانی بصورت های بال ، وال ، فال ، اوال ، افال ، شال ، آل ، والی ، اول ، اوک ، واک ، اکیال ، بالام آمده است و هم عرب او را جمل البحر خوانده است . (از نشوء اللغه ص 82). باله و آن ماهیی است در دریای بزرگ که طول آن به پنجاه ذراع میرسد و به آن ماهی عنبر نیزگویند و این کلمه عربی نیست ، کشتی نشینان آنرا وال گویند و ظاهراً معرب آن بال است . (از المعرب جوالیقی ص 52). بالن ها که نوعی از بال ها هستند معمولاً دارای سری پهن هستند و گاهی طول آنها به 25 گز و وزنشان به 150000 کیلوگرم میرسد. معمولاً بالن های کوچک و نوزاد شش گز طول و شش هزار کیلوگرم وزن دارند و در کنار مادر خود زندگی میکنند تا موقعی که بتوانند خود تغذیه کنند. تغذیه ٔ بالن معمولاً از حیوانات کوچک دیگر دریائی است چه باوجود دهان گشاد، حنجره ٔ بسیار کوچکی دارد. نوع خاص قابل صید آن در دریاهای قطبی زندگی میکند. با وجود وزن و طول زیاد حیوانی چابک و چالاک است و گاهی سرعت حرکت آن به 8 هزارگز در ساعت میرسد. بسیارنیرومند و قوی است و سابقاً کشتیها و قایق ها از آسیب او در امان نبودند. معمولاً هر دویا سه دقیقه یکبارتنقس میکند معذلک گاهی میتواند ربع ساعت را متوالیاً در زیر آب بماند. عنبر در دستگاه دفعی نوعی بال به نام کاشالوت ۞ تولید میشود، غالباً عنبر را که این جانور از خود دفع میکند در کنار دریاها پیدا میکنند، و وزن یک توده عنبر تا نودکیلو گرم هم دیده شده است . (از خرده اوستا ص 141).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۶۷ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۴ ثانیه
زرین بال . [ زَرْ ری ] (ص مرکب ) که بال زرین دارد. دارنده ٔ بال طلائی .- مرغ زرین بال فلک ؛ خورشید. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). رجوع به ز...
فارغ بال . [ رِ ] (ص مرکب ) فارغبال . آسوده خاطر : کو ز شاه ایمن است و فارغ بال شاه را بخت فرخ آمدفال . نظامی .رجوع به فارغ البال شود.
فراخ بال . [ ف َ ] (ص مرکب ) دست باز. کریم و بخشنده . فراخ آستین : فراخبال کند عدل تنگ قافیه راچنانکه چرخ ردیف دوام او زیبد. خاقانی .رجوع به...
فراخ بال . [ ف َ ] (ص مرکب ) آسوده خاطر. (ناظم الاطباء).
والی بال . (انگلیسی ، اِ)والیبال . قسمی بازی دسته جمعی که بین دو دسته ٔ شش نفری در میدان مستطیل (حدود 9*18 متر) انجام گیرد. در وسط میدان مذک...
کوته بال . [ ت َه ْ ] (ص مرکب ) بمعنی کوته قد باشد چه بال بمعنی قد و قامت هم آمده است . (برهان ). پست قامت . کوتاه قد. (از ناظم الاطباء).
بال و پر. [ ل ُ پ َ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) پرو بال : جز صبر تیر او را، اندر جهان سپر نیست مرغیست صبرکاو را جز خیر بال و پر نیست . ناصرخسرو.نگ...
بال تذرو. [ ل ِ ت َ ذَ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) لکه ٔ ابر یعنی پارچه ٔ ابر. (غیاث اللغات ).
بال دستان . [ دَ ] (اِ مرکب ) کلمه ای است که فرهنگستان آن را برای نام طایفه ای از پستانداران پرنده (خفاش ) ۞ برگزیده است . رجوع به واژه ...
به پیشنهاد من این لغت را به معنای بال طلایی نامگذاری کنید. در وصف یک شرکت هواپیمایی یا مواردی اینچنین./ بال به زبان ترکی و ترکی عثمانی ، به معنای عسل ...
« قبلی ۱ ۲ ۳ صفحه ۴ از ۷ ۵ ۶ ۷ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.