بح
نویسه گردانی:
BḤ
بح . [ ب َح ح ] (ع مص ) بحوح . بحح . بحوحه . بحاح ، بحاحت . (منتهی الارب ). گلوگرفته و گران آواز گردیدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). در صوت خشونت و غلظت پدید آمدن . (یادداشت مؤلف ). به گلوگرفتگی وخشونت و درشتی آواز دچار شدن . (از اقرب الموارد). بَحَح . بَحاح . بُحوح . بُحوحَه . بَحاحه . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). و رجوع به هر یک از این کلمات شود
واژه های همانند
۴۶۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۴۳ ثانیه
شادی خوری. به شادی/سلامتی کسی پیمانه زدن. شادی/سلامتی یا به شادی/سلامتی کسی یا چیزی خوردن یا دادن باده؛ به یاد و تکریم و تعظیم و افتخار کسی میگساری/با...
همتای پارسی این عبارت عربی، این است: پشپاچیک paŝpācik (سغدی) ***فانکو آدینات 09163657861
همتای پارسی این عبارت عربی، این است: پشپاچیک paŝpācik (سغدی) ***فانکو آدینات 09163657861
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
به نیشابور شد. به نیشابور رفت.
توضیح:
«شد» شخص سوم مفرد از مصدر «شدن» است که در اینجا بمعنی «رفتن» می باشد. در بخش «شدن» از لغتنامۀ دهخدا چنین م...
به مجردِ اینکه. به محضِ اینکه.
توضیح:
در بخش «مجرد» لغتنامۀ دهخدا چنین نگاشته شده است:
"بمجردِ ...: بمحض ِ ... (یادداشت به خط مرحوم دهخدا): ...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
این عبارت عربی است و پارسی جایگزین این است: پرتیکره pratikre (سنسکریت)
قارچ اورگانیک- نوعی از قارچ که در شرایطی بسیار پیشرفته و بهداشتی پرورش یافته و مورد بهره برداری قرار گیرد .