بح
نویسه گردانی:
BḤ
بح . [ ب ُح ح ] (ع اِ) ج ِ اَبح ّ. (منتهی الارب ). ج ِ ابح به معنی دینار و تیر قمار. (آنندراج ). و رجوع به ابح شود.
واژه های همانند
۴۸۰ مورد، زمان جستجو: ۱.۰۰ ثانیه
عبارتى که بهزِ شما نباشه یا بَزِ شما نباشه هم گفته مى شود به از شما نباشد یعنى بهتر از شما که نیست ، فلان چیز در مقام تعریف بهتر از مخاطب نیست و جنبه ...
به دل آمدن کسی را. تصور کردن. گمان کردن. ناراحت و دلآزرده شدن: «من درایستادم، و رفتن به حج تا آنگاه که از مدینه به وادیالقریٰ بازگشت بر راه شام و خ...
به سیم آخر زدن دوراندیشی / احتیاط / ملاحظه / رودربایستی را کنار گذاشتن و با بی پروایی دست به کاری زدن یا با تن به خطر دادن مثال: - هرچه دم دهانش آمد ب...
به کی سلام کنم؟ نام مجموعهای شامل داستانهای کوتاه، نوشته سیمین دانشور است که چاپ نخست آن در سال ۱۳۵۹، و به دست انتشارات خوارزمی وارد بازار نشر و کتا...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
ابتداءِ به ساکن. بدونِ مقدّمه، خود بخود.
مایه به مایه . [ ی َ / ی ِ ب ِ ی َ / ی ِ ] (ق مرکب ) رأس المال . فروختن چیزی به بهای خرید و بدون سود. مایه کاری . (فرهنگ لغات عامیانه ٔ جم...