اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

بخم

نویسه گردانی: BḴM
بخم . [ ] (اِ) شرابی را نامند که ازآرد گندم و امثال آن سازند. (فهرست مخزن الادویه ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۸ ثانیه
بخم .[ ب َ خ َ / ب ِ خ َ ] (ص مرکب ) منحنی . خمیده . خم دار. باخم : پشت بخم . زلف بخم . (یادداشت مولف ) : بینی آن زلفین او چون چنبری بالا بخم...
بخم . [ ب َ خ َ / ب َ ] (اِخ ) ولایتی است که مشک خوب از آن جا آورند. (برهان قاطع) (از انجمن آرا) (از آنندراج ) (از شرفنامه ٔ منیری ) (از فرهنگ ...
خم بخم . [ خ َ ب ِ خ َ ] (ص مرکب ) به هم حلقه شده . بهم پیچیده . (ناظم الاطباء).
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.