اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

بدوه

نویسه گردانی: BDWH
بدوه . [ ب ُ ] (اِخ ) بودا. (از مزدیسنا ص 171). و رجوع به بودا شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۴ مورد، زمان جستجو: ۰.۴۲ ثانیه
بدوح . [ ب ُ ] (ع مص ) بریدن و دریدن . (از منتهی الارب ): بدح الحبل ؛ برید آن ریسمان را. (ناظم الاطباء). || شکافتن : بدح العود بدحاً و بدوحاً...
بدوح . [ ب ُدْ دو ] (اِخ ) ۞ نام ملک حافظ نامه ها. (یادداشت مؤلف ) ۞ . نام جن و بقولی فرشته ای که اعمال خارق العاده بدو نسبت دهند و در ع...
بدوة. [ ب َ وَ ] (ع اِ) کناره ٔ رود. (ناظم الاطباء). جانب وادی . (از اقرب الموارد). بدوتا الوادی ؛ دو کناره ٔ رود. (منتهی الارب ).
بُدّوح کلمه ساختگی طلسمی که از عناصر[ حروف ابجد] درون خانه های مربّع سحریِ سه در سه ساخته شده است . از حروف این مربع ، کلمه های مشابه دیگری ، مانند بط...
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.