اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

بردار

نویسه گردانی: BRDʼR
بردار. [ ب َ ] (اِ) صاحب آنندراج این کلمه را در معنی خانه ٔ تابستان آورده است امّا در این معنی مصحف «بروار» و «فروار» است . رجوع به فروار شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۳۰ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۳ ثانیه
یام بردار. [ ب َ ] (اِ مرکب ) مالیاتی که برای یامها در دوره ٔ امراء آق قویونلو می گرفتند. (از فرهنگ فارسی معین ). و رجوع به یام شود.
دست بردار. [ دَ ب َ ] (نف مرکب ) دست بردارنده . ترک کننده . رفع مزاحمت کننده . رهاکننده .- دست بردارشدن ؛ خود را بازداشتن و احتراز کردن . (ناظم ...
دست بردار. [ دَ ب ُ ] (نف مرکب ) دست برنده . مقدم به جنگ .هنرنما. چابک . که زود دست به کاری برد : سپاهی فرستم تو سالار باش برزم اندرون دست...
راه بردار. [ ب ُ ] (نف مرکب ) رشید. (یادداشت مؤلف ). راهنما. هادی .- راهبردار بجایی بودن ؛ وسیله و اسباب برای وصول بمقصد داشتن .- راهبردار ...
رنج بردار. [ رَ ب ُ ] (نف مرکب ) رنج برنده . متحمل رنج و مشقت . زحمت کش . آنچه یا آنکه رنج و تعب را بردبار باشد : به دانش بود بیگمان زنده م...
رنگ بردار. [ رَ ب َ ] (نف مرکب ) رنگ پذیر. آنکه یا آنچه رنگ بردارد. آنکه یا آنچه رنگ بگیرد. رجوع به رنگ پذیرفتن و رنگ برداشتن و رنگ گرفت...
پسه بردار. [ پ َ س َ / س ِ ب َ ] (نف مرکب ) پسه وردار و رجوع به پس بردار شود.
چاره بردار. [ رَ / رِ ب َ ] (نف مرکب ) چاره پذیر. علاج پذیر. قابل علاج . و رجوع به چاره پذیر شود.
خایه بردار. [ ی َ / ی ِ ب َ ] (نف مرکب ) چاپلوس . خوش آمدگوی . (ناظم الاطباء) (آنندراج ).
دامن بردار. [ م َ ب َ ] (نف مرکب ) تُرتور. (منتهی الارب ). زنانی که دامن دراز ملکه یا زنان اشراف که بزمین می کشید از پس پشت بر دست داشتند ...
« قبلی ۱ صفحه ۲ از ۳ ۳ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.