اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

بردار

نویسه گردانی: BRDʼR
بردار. [ ب ُ ] (نف )صفت از بردن (برد + ار) چنانکه پرستار (پرست + ار).و در ترکیباتی چون : فرمانبردار و نامبردار و راهبردار و رنجبردار بکار رود. رجوع به این ترکیبات شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۳۰ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۴ ثانیه
چاره بردار. [ رَ / رِ ب َ ] (نف مرکب ) چاره پذیر. علاج پذیر. قابل علاج . و رجوع به چاره پذیر شود.
خایه بردار. [ ی َ / ی ِ ب َ ] (نف مرکب ) چاپلوس . خوش آمدگوی . (ناظم الاطباء) (آنندراج ).
دامن بردار. [ م َ ب َ ] (نف مرکب ) تُرتور. (منتهی الارب ). زنانی که دامن دراز ملکه یا زنان اشراف که بزمین می کشید از پس پشت بر دست داشتند ...
نشان بردار. [ ن ِ شام ْ ب َ ] (نف مرکب ) علم بردار فوج . (آنندراج ) (از ناظم الاطباء). بیرقدار. که بیرق و رایت را حمل می کند.
فیلم بردار. [ ب َ ] (نف مرکب ) فیلم بردارنده . کسی که فیلم سینمائی برمیدارد. (فرهنگ فارسی معین ).
بهره بردار. [ ب َ رَ / رِ ب َ ] (نف مرکب ) آنکه از حاصل و سود چیزی استفاده می کند. (فرهنگ فارسی معین ).
بردار و بدو. [ ب َ رُ ب ِ دَ /دُو ] (ص مرکب ) دزد و عیار که چیزی را از پیش کسی به چستی بردارد و راه خود گیرد، گویند فلانی طرفه بردار و بدوی ...
تصویر واژه ای عربی و بردار، پارسی است؛ و پارسی هر دو اینهاست: پوتالاک (پوتال از سنسکریت: پوتَّلَ= تصویر + «اک») روپادا (روپا= تصویر؛ سنسکریت + «دا»)...
فرمان بردار. [ ف َ مام ْ ب ُ ] (نف مرکب ) مطیع و رام و تابع. (ناظم الاطباء). مطیع. فرمان بر : میر ابواحمد محمود که میران جهان بندگانند مر او را هم...
پرمان بردار. [ پ َ ب ُ ] (نف مرکب ) فرمانبردار. مطیع : اما چون فرمان خداوند برین جمله است پرمانبرداریم . (تاریخ بیهقی ).
« قبلی ۱ ۲ صفحه ۳ از ۳ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.