اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

برغو

نویسه گردانی: BRḠW
برغو. [ ب َ / ب ُ ] ۞ (اِ) شاخ حیوان که از میان تهی باشد و آنرا مانند نفیری نوازند. (غیاث اللغات ) (ناظم الاطباء). شاخی باشد در میان تهی که آنرا مانند نفیر نوازند. (برهان ) (آنندراج ). سوزمای برغو. صفاره . شینه ٔ کلبان . (زمخشری ) :
آه سحر از نایژه ٔ صبح برآمد
پیچان بهوا چون نفس از لوله ٔبرغو.

آذری (آنندراج ).


زآن طرف گر کنند برغو ساز
نشنود زین طرف کسی آواز.

آذری .


صاحب آنندراج بیت ذیل را نیز از حافظ شاهد آورده :
عاشق ازقاضی نترسد می بیار
بلکه از برغوی سلطان نیز هم .
اما صحیح کلمه در این شعر یرغوست بمعنی سیاست و صاحب آنندراج ظاهراً غلطخوانده است .
کَوُرْگه و نقاره و کوس فروکوفتند و کرنای و برغو کشیده ... (ظفرنامه ٔ علی یزدی ).
- برغوچی ؛ آنکه برغو نوازد. ج ، برغوچیان : ... و برغوچیان رخت قصاره زده . (نظام قاری ص 154).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۹ ثانیه
برقو. [ ] (اِ) برقو و ترقو ظاهراً قسمی نسیج و جامه بوده است و این کلمه در دو مصرع از اشعار سوزنی بجای مانده است چنین : برقوبافا ز تار ت...
برقو به ابزاری گفته می شود که برای پرداخت کاری و گرد یا دقیق کردن اندازه سوراخ هایی که مته ایجاد کرده به کار می رود. چرا که سوراخ هایی که مته ایجاد می...
برق و زرق . [ ب َ ق ُ زَ ] (اِ مرکب ، از اتباع ) درخشش و تابندگی . تلألؤ. روشنی و ساختگی . (غیاث ). زرق و برق .
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.