گفتگو درباره واژه گزارش تخلف برقو نویسه گردانی: BRQW برقو. [ ] (اِ) برقو و ترقو ظاهراً قسمی نسیج و جامه بوده است و این کلمه در دو مصرع از اشعار سوزنی بجای مانده است چنین : برقوبافا ز تار ترقوی تو من ترقوبافا گهی که کار آغازی .(از یادداشت مؤلف ). واژه های قبلی و بعدی واژه های همانند ۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۱ ثانیه واژه معنی برقو برقو به ابزاری گفته می شود که برای پرداخت کاری و گرد یا دقیق کردن اندازه سوراخ هایی که مته ایجاد کرده به کار می رود. چرا که سوراخ هایی که مته ایجاد می... برغو برغو. [ ب َ / ب ُ ] ۞ (اِ) شاخ حیوان که از میان تهی باشد و آنرا مانند نفیری نوازند. (غیاث اللغات ) (ناظم الاطباء). شاخی باشد در میان تهی ک... برق و زرق برق و زرق . [ ب َ ق ُ زَ ] (اِ مرکب ، از اتباع ) درخشش و تابندگی . تلألؤ. روشنی و ساختگی . (غیاث ). زرق و برق . نظرهای کاربران نظرات ابراز شدهی کاربران، بیانگر عقیده خود آنها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست. برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید. ورود