اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

برک

نویسه گردانی: BRK
برک . [ ب َ رَ ] (اِخ ) نام رودخانه ایست . (برهان ) (ناظم الاطباء) :
چون نمد همچو دیبه شد چه علاج
چاره چه غرقه را برود برک ؟

خسروی (از فرهنگ اسدی ).


مؤلف گویند: این لغت و این مثال و این معنی همه غلط در غلط است . مصراع اول چنین باید باشد: «چون نمک خود تبه شود چه علاج » و در مصراع دوم نیز رود برک (بضم باء) است به معنی وسیله ٔ قطع و بریدن رودخانه یا قایق رودخانه .
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۲۰ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۴ ثانیه
برک . [ ب َ ] (ع اِ) اشتران اهل حواء و جز آنها که شبانگاه بخوابگاه بازگردند. (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). شتران اهل خبا و غیر آن ها که شب...
برک . [ ب َ رَ ] (اِ) قسمی از گلیم . (برهان ) (فرهنگ فارسی معین ) (ناظم الاطباء). || بافته ای باشد از پشم شتر که بیشتر درویشان از آن قبا و ...
برک . [ ب َ رَ ] (اِ) آواز که از شکستن انگشتان آید. (یادداشت مؤلف ): التفقیع؛ برک از انگشتان بیاوردن . (تاج المصادر بیهقی ).
برک . [ ب َ رَ ] (اِخ ) ستاره ٔ سهیل . (انجمن آرا) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). پرک . (فرهنگ فارسی معین ).
برک . [ ب َ رَ ] (اِخ ) مکانی خوفناک در راه فارس که به امن آباد اشتهار دارد.
برک . [ ب َ رَ ] (اِخ )دهی از دهستان بهند بخش شوسف شهرستان بیرجند. کوهستانی و معتدل . سکنه ٔ آن 176 تن . آب آن از قنات و محصول آنجا غلات و...
برک . [ب ِ رِ ] (فرانسوی / انگلیسی ، اِ) ۞ نوعی کالسکه ٔ چهارچرخه . (یادداشت مؤلف ).
برک .[ ب ِ ] (اِ) حوض . (یادداشت مؤلف ) (ناظم الاطباء).
برک . [ ب ِ رَ ] (ع اِ) ج ِ بِرکة. (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). رجوع به برکة شود.
برک . [ ب ُ ] (ترکی - مغولی ، اِ) کلاه .
« قبلی صفحه ۱ از ۲ ۲ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.