گفتگو درباره واژه گزارش تخلف برک نویسه گردانی: BRK برک . [ب ِ رِ ] (فرانسوی / انگلیسی ، اِ) ۞ نوعی کالسکه ٔ چهارچرخه . (یادداشت مؤلف ). واژه های قبلی و بعدی واژه های همانند ۲۰ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۶ ثانیه واژه معنی برک برک . [ ب َ ] (ع اِ) اشتران اهل حواء و جز آنها که شبانگاه بخوابگاه بازگردند. (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). شتران اهل خبا و غیر آن ها که شب... برک برک . [ ب َ رَ ] (اِ) قسمی از گلیم . (برهان ) (فرهنگ فارسی معین ) (ناظم الاطباء). || بافته ای باشد از پشم شتر که بیشتر درویشان از آن قبا و ... برک برک . [ ب َ رَ ] (اِ) آواز که از شکستن انگشتان آید. (یادداشت مؤلف ): التفقیع؛ برک از انگشتان بیاوردن . (تاج المصادر بیهقی ). برک برک . [ ب َ رَ ] (اِخ ) ستاره ٔ سهیل . (انجمن آرا) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). پرک . (فرهنگ فارسی معین ). برک برک . [ ب َ رَ ] (اِخ ) مکانی خوفناک در راه فارس که به امن آباد اشتهار دارد. برک برک . [ ب َ رَ ] (اِخ ) نام رودخانه ایست . (برهان ) (ناظم الاطباء) : چون نمد همچو دیبه شد چه علاج چاره چه غرقه را برود برک ؟ خسروی (از فرهنگ ... برک برک . [ ب َ رَ ] (اِخ )دهی از دهستان بهند بخش شوسف شهرستان بیرجند. کوهستانی و معتدل . سکنه ٔ آن 176 تن . آب آن از قنات و محصول آنجا غلات و... برک برک .[ ب ِ ] (اِ) حوض . (یادداشت مؤلف ) (ناظم الاطباء). برک برک . [ ب ِ رَ ] (ع اِ) ج ِ بِرکة. (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). رجوع به برکة شود. برک برک . [ ب ُ ] (ترکی - مغولی ، اِ) کلاه . تعداد نمایش: 10 20 50 100 همه موارد « قبلی صفحه ۱ از ۲ ۲ بعدی » نظرهای کاربران نظرات ابراز شدهی کاربران، بیانگر عقیده خود آنها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست. برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید. ورود