برود
نویسه گردانی:
BRWD
برود. [ ب َرْ رَ ] (ع اِ) لکک . (دهار). تولی . تیره . تلی . چاکشو. آلوی چینی . (زمخشری ).
واژه های همانند
۶ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۸ ثانیه
برود. [ ب َ ] ۞ (ع ص ) خبز برود؛ نان که بر آن آب ریخته باشند. (منتهی الارب ) (از ذیل اقرب الموارد از لسان ). || ثوب برود؛ جامه ٔ پرزه دار...
برود. [ ب َ ] (اِخ ) شهری در شام که آن را بیروت نیز گویند. (ناظم الاطباء). رجوع به بیروت شود.
برود. [ ب ُ ] (اِ) بروت . شارب . سبیل . (ناظم الاطباء). رجوع به بروت شود.
برود. [ ب ُ ] (ع مص )ضعیف و سست گردیدن . (از منتهی الارب ) (از ذیل اقرب الموارد از لسان ). || رسول کردن کسی را. || تگرگ زده شدن . (از من...
برود. [ ب ُ ] (ع اِ) ج ِ بُرد. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به برد شود: وقع بینهما قدّ برود یمنیة؛ با هم خصومت و نزاع کردند تاآنجا که ...
باد برود. [ دِ ب ُ / بادْ ب ُ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب )محرف یا لغتی در باد بروت . رجوع به باد بروت شود.