اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

بری

نویسه گردانی: BRY
بری . [ ب ِرْ ری ] (ص نسبی ) منسوب به بِرّ، و تأنیث آن برّیة است . (یادداشت دهخدا). رجوع به بر و بریة شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۸۸ مورد، زمان جستجو: ۰.۳۴ ثانیه
بری . [ ب َرْی ْ ] (ع مص ) تراشیدن تیر را. (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). تراشیدن . (تاج المصادربیهقی ). || مانده و لاغر کردن سفر کسی ...
بری . [ ب َرْی ْ ] (اِخ ) نام موضعی است . (منتهی الارب ).
بری . [ ب َ را ] (ع اِ) خاک . (منتهی الارب ). خاک روی زمین . (دهار). تراب . (اقرب الموارد).
بری . [ ب َ ] (از ع ، ص ) بری ٔ. بری ّ. برکنار. دور : بر حال من گِری که بباید گریستن بر عاشق غریب ز یار و ز دل بری . فرخی .بری دان ز افعال چ...
بری . [ ب َ ری ی ] (ع ص ) تراشیده یا نیکو تراشیده ٔ تیر و قلم و مانند آن . (از منتهی الارب ). صفت است از مصدر بَرْی به معنی تراشیدن . (از اق...
بری . [ ب َ ری ی ] (ع ص ) به معنی بری ٔ است . (از اقرب الموارد). بی عیب . (دهار). و رجوع به بری ٔ و بَری شود.
بری . [ ب َرْ ری ] (ص نسبی ) منسوب به برّ. خلاف بحری . (اقرب الموارد). هر شی ٔ که در زمین خشک و صحرا باشد. (غیاث ). بیابانی . دشتی . || موج...
بری . [ ب ُ را ] (ع اِ) ج ِ بُرة. (منتهی الارب ). رجوع به برة شود.
بری . [ ب ُرْ را ] (ع اِ) کلمه ٔ طیبه . (از منتهی الارب ). سخن نیک و طیب ، و آن مأخوذ ازبِرّ است به معنی لطف و شفقت . (از ذیل اقرب الموارد...
بری . [ ب ُ ] (حامص ) (از: بر، ریشه ٔ بریدن + ی حاصل مصدری ) پسوند کلمات قرار گیرد: بله بری . چله بری . راه بری . رشته بری . سنگ بری . شیشه بری . ...
« قبلی صفحه ۱ از ۹ ۲ ۳ ۴ ۵ ۶ ۷ ۸ ۹ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.