اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

بری

نویسه گردانی: BRY
بری . [ ب ِرْ ری ] (ص نسبی ) منسوب به بِرّ، و تأنیث آن برّیة است . (یادداشت دهخدا). رجوع به بر و بریة شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۸۸ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۲ ثانیه
ایل بری . [ ب َ ] (اِخ ) بیست و یکمین از خانان ازبک خیوه است که تا 1153 هَ . ق . امارت داشته است .
بری شدن . [ ب َ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) بیزار شدن . (ناظم الاطباء). مبارات : چه کرده ام بجای تو که نیستم سزای تونه از هوای دلبران بری شدم ب...
ابن بری . [ اِ ن ُ ب َرْری ] (اِخ ) ابوالحسن علی بن محمدبن حسین رباطی . در حدود 660 هَ .ق . در شهر رباط تازه متولد شده و در سال 730 یا 731 ی...
ابن بری . [ اِ ن ُ ب َرْ ری ] (اِخ ) ابومحمد عبداﷲبن بری بن عبدالجبار مقدسی مصری . از علمای نحو و لغت (499 -582 هَ .ق .).ابن منظور از او بسیا...
بری بیجه . [ ب َ ج َ ] (اِخ ) دهی است از بخش موسیان شهرستان دشت میشان . سکنه ٔ آن 300 تن . آب آن از چشمه و محصول آن غلات و روغن است . ساک...
فجل بری . [ ف ُ ل ِ ب َرْ ری ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) هیضمان . (یادداشت بخط مؤلف ). رجوع به فجل شود.
فوت بری . [ ت ِ ب َرْ ری ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) بلسکی . (فهرست مخزن الادویه ).
کیسه بری . [ س َ / س ِ ب ُ ](حامص مرکب ) عمل و شغل کیسه بر. جیب بری . (فرهنگ فارسی معین ). طراری . رجوع به کیسه بر و کیسه بریدن شود.
گلام بری . [ گ ُ ب َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان نورعلی بخش دلفان شهرستان خرم آباد واقع در 6هزارگزی شمال نورآباد و 5هزارگزی خاور راه شوسه ٔ ...
سلق بری . [ س َ ل َ ق ِ ب َرْ ری ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) نوعی از حماض است . (تحفه ٔ حکیم مؤمن ) (اختیارات بدیعی ) (فهرست مخزن الادویه ).
« قبلی ۱ ۲ ۳ صفحه ۴ از ۹ ۵ ۶ ۷ ۸ ۹ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.