اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

بزرگ

نویسه گردانی: BZRG
بزرگ . [ ب ُ زُ ] (اِخ ) (میرزا... قائم مقام ) پدر میرزا ابوالقاسم قائم مقام موسوم به میرزا عیسی و مشهور به میرزا بزرگ . وزیر فتحعلی شاه قاجارو از ادیبان و منشیان عصر خود بود. و رجوع به سبک شناسی ج 3 و فهرست آن ، و قائم مقام و میرزا بزرگ شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۶۷ مورد، زمان جستجو: ۰.۴۱ ثانیه
نظرآباد بزرگ . [ ن َ ظَ دِ ب ُ زُ ] (اِخ ) دهی است از دهستان افشاریه ٔ ساوجبلاغ بخش کرج شهرستان تهران . در 38 هزارگزی مغرب کرج و 5هزارگزی ج...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
گنبوعه بزرگ . [ گُم ْ ع ِ ب ُ زُ ] (اِخ ) دهی است از دهستان نهرهاشم بخش مرکزی شهرستان اهواز که در 18هزارگزی باختر اهواز و 4هزارگزی راه شوس...
عمیشیه بزرگ . [ ع ُ شی ی ِ ب ُ زُ ] (اِخ ) دهی است از دهستان باوی بخش مرکزی شهرستان اهواز. سکنه ٔ آن 200 تن است . آب آن از رودخانه ٔ کارو...
باردان بزرگ . [ ن ِ ب ُ زُ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) ۞ اریسا از تیره ٔ سینانتره . قسمت قابل مصرف آن ریشه (بنام ریشه ٔ باباآدم ) است . از مواد...
اطریفل بزرگ . [ اِ ف َ / ف ِ / ف ُ ل ِ ب ُ زُ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) ... سودمند بود بواسیر را و لون را نیکو گرداند و باه را زیاد کند و معده را...
بزرگ خویشتنی . [ ب ُ زُ خوی / خی ت َ ] (حامص مرکب ) تکبر کردن . خود را بزرگ دیدن : اگر کلب غضب را طاعت داری در تو تهور و ناپاکی ... و بزرگ خ...
بزرگ استخوان . [ ب ُ زُ اُ ت ُ خوا / خا ] (ص مرکب ) درشت استخوان . آنکه استخوانهای درشت دارد : [ مردم زنگستان ] مردمانی اند تمام صورت و بزرگ ا...
ارمنیه ٔ بزرگ . [ اَ م َ نی ی َ ی ِ ب ُ زُ ] (اِخ ) ارمنستان بزرگ . ارمنیه ٔ کبیره . رجوع بارمنستان و ارمنیه شود.
غزاویه ٔ بزرگ . [ غ َ وی ی ِ ی ِ ب ُ زُ ] (اِخ ) دهی است از دهستان باوی بخش مرکزی شهرستان اهواز که در 20هزارگزی جنوب باختری اهواز و 6هزارگ...
« قبلی ۸ ۹ ۱۰ ۱۱ ۱۲ صفحه ۱۳ از ۱۷ ۱۴ ۱۵ ۱۶ ۱۷ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.