بزرگ
نویسه گردانی:
BZRG
بزرگ . [ ب ُ زُ ] (اِخ )ابن شهریار. ناخدا، سیاح و رحاله و دریانوردی ایرانی از مردم رامهرمز که در سده ٔ سوم هجری میزیسته است .او راست : عجائب الهند بره و بحره و جزائره . این کتاب در لیدن و مصر بطبع رسیده است . (یادداشت بخط دهخدا). در معجم المطبوعات ، این نام یزدک یا یزرک بن شهریارضبط شده است . و رجوع به دائرة المعارف فارسی شود.
واژه های همانند
۱۶۷ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۶ ثانیه
بزرگ استخوان . [ ب ُ زُ اُ ت ُ خوا / خا ] (ص مرکب ) درشت استخوان . آنکه استخوانهای درشت دارد : [ مردم زنگستان ] مردمانی اند تمام صورت و بزرگ ا...
اطریفل بزرگ . [ اِ ف َ / ف ِ / ف ُ ل ِ ب ُ زُ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) ... سودمند بود بواسیر را و لون را نیکو گرداند و باه را زیاد کند و معده را...
ولدآباد بزرگ . [ وَ ل َ با دِ ب ُ زُ ] (اِخ ) دهی است جزو دهستان حومه ٔ بخش کرج شهرستان تهران واقع در یک هزارگزی باختری راه کرج به اشتهارد...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
عمیشیه بزرگ . [ ع ُ شی ی ِ ب ُ زُ ] (اِخ ) دهی است از دهستان باوی بخش مرکزی شهرستان اهواز. سکنه ٔ آن 200 تن است . آب آن از رودخانه ٔ کارو...
گنبوعه بزرگ . [ گُم ْ ع ِ ب ُ زُ ] (اِخ ) دهی است از دهستان نهرهاشم بخش مرکزی شهرستان اهواز که در 18هزارگزی باختر اهواز و 4هزارگزی راه شوس...
داریوش بزرگ . [ دارْ ش ِ ب ُ زُ ] (اِخ ) همان داریوش اول است . رجوع به دارا و داریوش اول شود.
نظرآباد بزرگ . [ ن َ ظَ دِ ب ُ زُ ] (اِخ ) دهی است از دهستان افشاریه ٔ ساوجبلاغ بخش کرج شهرستان تهران . در 38 هزارگزی مغرب کرج و 5هزارگزی ج...
غزاویه ٔ بزرگ . [ غ َ وی ی ِ ی ِ ب ُ زُ ] (اِخ ) دهی است از دهستان باوی بخش مرکزی شهرستان اهواز که در 20هزارگزی جنوب باختری اهواز و 6هزارگ...
ارمنیه ٔ بزرگ . [ اَ م َ نی ی َ ی ِ ب ُ زُ ] (اِخ ) ارمنستان بزرگ . ارمنیه ٔ کبیره . رجوع بارمنستان و ارمنیه شود.