بزن
نویسه گردانی:
BZN
بزن . [ ب َ زَ ] (اِ) ماله ٔ برزیگران را گویند و آن چوبی یا تخته ایست که زمین شیارکرده را بدان هموار کنند. (برهان ) (آنندراج ) (انجمن آرای ناصری ). ماله ٔ برزگری و آهن قلبه . (ناظم الاطباء). مَیکَعة. (منتهی الارب ). بمعنی برن است یعنی تخته ای که با آن زراعت هموار کنند. (شعوری ).
واژه های همانند
۱۴ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۶ ثانیه
بزن و بشکن . [ ب ِ زَ ن ُ ب ِ ک َ ] (ترکیب عطفی ، ص مرکب ) که همیشه خواند و رقصد و بشکن زند. || (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) هیاهو و شلوغی از مستی...
بزن و بکوب . [ ب ِ زَ ن ُب ِ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) ساز و آواز. بزن و بشکن . (یادداشت بخط دهخدا). و رجوع به بزن و بشکن شود.
بزن بچاک. دور شو، گم شو. بگریز، جیم شو. اصطلاح -به چاک زدن؛ به چاک جعده زدن ( عامیانه) بی سروصدا / پنهانی فرار کردن؛ گم وگور شدن مثال: اگه دیدی هوا پس...
پول بده روی سبیل شاه نقاره بزن. به گمانم معنای کنائی-جنسی زشتی دارد.