اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

بزن

نویسه گردانی: BZN
بزن . [ ب ِ زَ ] (ص مرکب ) (از: ب + زن ) نیکوزننده . چابک و پردل و توانا و چیره بر زدن . دلاور شجاع . (ناظم الاطباء). که سخت و بسیار تواند زدن . (یادداشت بخط دهخدا).
- بزن بهادر ؛ بسیار شجاع . مردانه . (ناظم الاطباء). شجاع . قولچماق . زورمند. (یادداشت بخط دهخدا).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۴ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۲ ثانیه
بزن و بشکن . [ ب ِ زَ ن ُ ب ِ ک َ ] (ترکیب عطفی ، ص مرکب ) که همیشه خواند و رقصد و بشکن زند. || (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) هیاهو و شلوغی از مستی...
بزن و بکوب . [ ب ِ زَ ن ُب ِ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) ساز و آواز. بزن و بشکن . (یادداشت بخط دهخدا). و رجوع به بزن و بشکن شود.
بزن بچاک. دور شو، گم شو. بگریز، جیم شو. اصطلاح -به چاک زدن؛ به چاک جعده زدن ( عامیانه) بی سروصدا / پنهانی فرار کردن؛ گم وگور شدن مثال: اگه دیدی هوا پس...
پول بده روی سبیل شاه نقاره بزن. به گمانم معنای کنائی-جنسی زشتی دارد.
« قبلی ۱ صفحه ۲ از ۲ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.