 
        
            بست  کردن 
        
     
    
								
        نویسه گردانی:
        BST  KRDN 
    
							
    
								
        بست  کردن . [ ب َ ک َ دَ ] (مص  مرکب ) منقبض  شدن . قبض  کردن . چنانکه  دوا یا غذایی  قابض . شدّ طبیعت . قبض  شدن .
-  بست  کردن  شکم  ؛ (در تداول  خانگی ) یبوست  سخت  در معده  پیدا شدن .
    
							
    
    
    
        
            واژه های همانند
        
        
            
    ۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۲ ثانیه
								
    
    
									
            
										
                
                
                    
											
                        خون بست  کردن . [ خوم ْ ب َ ک َ دَ ] (مص  مرکب ) خون برکردن . از خونریزی  بازداشتن  با دارو.  ||  قصاص  قتلی  را به  اداء دیه  بدل  کردن . (یادداشت  ب...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        رنگ بست  کردن . [ رَ ب َ ک َ دَ ] (مص  مرکب ) با چاره  و حیله ای  رنگ  را ثابت  کردن . داخل  کردن  دوایی  یا رنگی  در رنگهای  جامه  یا فرش  تا رنگ  ثا...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        بسط پیدا کردن . [ ب َ پ ِ ک َ دَ ] (مص  مرکب ) توسعه  یافتن . امتداد پیدا کردن .