گفتگو درباره واژه گزارش تخلف بسته نویسه گردانی: BSTH بسته . [ ب ُ ت َ ] (اِ) ۞ فندق را گویند و آن مغزی باشد که خورند. (برهان ). فستق . (صحاح الفرس ). واژه های قبلی و بعدی واژه های همانند ۵۷ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۵ ثانیه واژه معنی بسته بسته . [ ب َ ت َ ] (ن مف ) مقابل گشاده . چون : در بسته و کار بسته و امید بسته و نظر بسته . (آنندراج ) (رشیدی ). نقیض گشاده . فراز شده . مسدود. مغ... بسته بسته . [ ب ِ ت ُ ه ْ ] (ص مرکب ) مخفف بستوه است که بتنگ آمده و ملول باشد. (برهان ). بمعنی ستوه است و ستهیدن مصدر آنست و بمعنی ستیزه کرد... بسته بسته . [ ب ُ ت َ / ت ِ ] (اِ) پشته . کوه : چون لشکر سلطان [ جلال الدین ] در پس لشکر مغول صفی دیگر دیدند پنداشتند مددی رسیده است خایف گشتند... بسته رسته: رستگار. «و گروه خدا همیشه رسته اند اندر چیزها» در ترجمه آیه 22 سوره 58: «الا ان حزب الله هم المفلحون». موید الدین شیرازی، بنیاد تاویل بسته بسته: در کنار معنی رایج آن، به مفهوم ترکیب و تصنیف نیز به کار می‌رود. برگرفته از مفهوم پیوندزدن و ترکیب کردن مربوط به واژه بستن. بسته از سده 16 یا شای... یخ بسته یخ بسته . [ ی َ ب َ ت َ / ت ِ ] (ن مف مرکب ) افسرده . فسرده . یخ کرده . (یادداشت مؤلف ). منجمدشده و مانند یخ فسرده شده . (ناظم الاطباء) : رهی د... لب بسته لب بسته . [ ل َ ب َ ت َ / ت ِ ] (ن مف مرکب ) ساکت . خاموش : تا توی ِ لب بسته گشادی نفس یک سخن نغز نگفتی به کس . نظامی .در عشق شکسته بسته دان... صف بسته صف بسته . [ ص َ ب َ ت َ / ت ِ ] (ن مف مرکب ) صف زده . به رده ایستاده : چون بدرکه سر برآرد از کوه صف بسته ، ستاره گردش انبوه . نظامی .رجوع به ... کت بسته کت بسته . [ ک َ ب َ ت َ / ت ِ ] (ن مف مرکب ) که دو دست وی از بازو به بالا به بند بسته شده باشد. آنکه کت وی را به پشت بسته باشند. (فرهنگ ... کج بسته کج بسته . [ ک َ ب َ ت َ / ت ِ ] (ن مف مرکب ) استخوان شکسته ای که آن را بد و ناراست بسته باشند. (ناظم الاطباء). تعداد نمایش: 10 20 50 100 همه موارد « قبلی صفحه ۱ از ۶ ۲ ۳ ۴ ۵ ۶ بعدی » نظرهای کاربران نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست. برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید. ورود