بش . [ ب ُ
/ ب َ ](اِ) بشک . فش . پش . کاکل آدمی . (برهان ) (ناظم الاطباء)(آنندراج ). در اوستا، برش
۞ «اسفا
1:
2 ص
14» استی ، برزه ، بارز
۞ (پس گردن ) «اشتق
220». رجوع به بشن ، بشک ، فش و حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین و فرهنگ شاهنامه ٔ شفق شود. || موی گردن و یال اسب . (برهان ) (سروری ). در اوستا برش
۞ «اسفا
1:
6 ص
24» استی ، برز، بارز
۞ (پس گردن ) «اسشق
220»
۞ یال اسب . (ناظم الاطباء) (آنندراج ). موی گردن و قفای اسب بود. (صحاح الفرس ) (دستوراللغة). موی گردن اسب . (لغت فرس اسدی ) (شرفنامه ٔ منیری ): عُرف ؛ بش اسب . (مهذب الاسماء) (برهان : فز). فژ. (برهان ). فُش . (لغت فرس اسدی : فش ) مؤلف فرهنگ شاهنامه آرد: در فرهنگها به معنی گردن و یال اسب است و بنا به حدس بعضی لغت شناسان فرنگ ، بش که فش هم خوانده اند بمعنی گردن و یال اسب از اصل اوستایی بَرِش َ مشتق شده که بمعنی سر و پشت اسب است و این لفظ اخیر در لغتهای دیگر بومی ایران بمعنی گردن هم آمده . (از فرهنگ شاهنامه )
: گرفتش بش و یال اسب سیاه [ اسفندیار ]
ز خون لعل شد خاک آوردگاه .
فردوسی .
بش و یال اسپان کران تا کران
براندوده از مشک و از زعفران .
فردوسی .
بش و یال بینید و اسب و عنان
دو دیده نهاده بنوک سنان .
فردوسی .
... کشان دم بر خاک ابر یال و بش
سیه سم و کف افکن و بندکش .
۞ فردوسی .
درع بش آتش جبین گنبد سرین آهن کتف
مشک دم عنبرخوی و شمشادموی و سرویال .
منوچهری (دیوان چ دبیرسیاقی پاورقی ص 148).
کمندی و تیغی بکف یافته
بش بارگی چون عنان تافته .
اسدی (گرشاسب نامه ).
بجای نعل ماهی
۞ بسته بر پای .
بجای در پروین بفته
۞ در بش .
اسدی .
برنگ آتش و دنبال و بش چو دود سیاه .
کمال اسماعیل (از فرهنگ خطی ).
کفلهاش گرد و بش و دم دراز
بر و یال فربی و لاغرمیان .
پوربهای جامی (از سروری ).
|| ریشه و دامن
۞ . (ناظم الاطباء). دامن . (فرهنگ فارسی معین ). || طره ای که بر سر دستار و کمر گذارند. (فرهنگ فارسی معین ). || (ص ) ناقص و ناتمام . (از برهان ) (ناظم الاطباء).