گفتگو درباره واژه گزارش تخلف بشر نویسه گردانی: BŠR بشر. [ ب ِ ] (ع اِمص ) گشاده رویی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از آنندراج ). ۞ || روی مردم ، یقول : فلان حسن البشر.(منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). روی آدمی . (آنندراج ). واژه های قبلی و بعدی واژه های همانند ۱۴۷ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۱ ثانیه واژه معنی بشر بشر. [ ب ِ ] (اِخ ) ابن یحیی بن علی بن نصیبی موصلی مکنی به ابوضیاء، شاعر عرب بود و اشعاری از وی در الموشح ص 339،341 آمده است . و رجوع به ... بشر بشر. [ ب ِ ] (اِخ ) ابوجمیله . از بنی سلیم است . ابن منده وی را یاد کرده و ابونعیم گوید بسر است ، نه بشر. رجوع به بسر و الاصابة ج 1 ص 187 شو... بشر بشر. [ ب ِ ](اِخ ) نام موضعی است . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). بشر بشر. [ ب ِ ] (اِخ ) آبی است مر تغلب را. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از آنندراج ). بشر بشر. [ ب ِ ] (یوم ...) (اِخ ) نام کوهی است و یوم البشر را بنام یوم الحجاف نیز خوانند. (از مجمع الامثال میدانی ). و رجوع به یوم و متن مزبور ... بشر بشر. [ ب ِ ] (اِخ ) کوهی به جزیره . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). نام کوهی است در سرزمین شام که در عرض فرات امتداد دارد از جهت ... بشر بشر. [ ] (اِخ ) دهی جزء دهستان قاقازان ، بخش ضیأآباد شهرستان قزوین با 374 تن سکنه . آب از قنات . محصول آنجا غلات ، انگور. (از فرهنگ جغرافیای... بشر بشر. [ ب َ ش َ ] (ع اِ) مردم . مذکر و مؤنث و واحد و جمع در وی یکسان است و قدیثنی و یجمع فیقال بَشَران و ابشار. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء)... بشر بشر. [ ب َ ش َ ] (اِخ ) مکی بن ابی الحسن بن بشر. محدث بود. (منتهی الارب ). بشر بشر. [ ب ِ ] (ع حامص ) طلاقت وجه و بشاشت آن . (از اقرب الموارد). ملاقات کردن کسی را بگشاده رویی . (منتهی الارب ). برخورد نیکوو گشاده رویی . (ا... تعداد نمایش: 10 20 50 100 همه موارد « قبلی ۶ ۷ ۸ ۹ ۱۰ ۱۱ صفحه ۱۲ از ۱۵ ۱۳ ۱۴ ۱۵ بعدی » نظرهای کاربران نظرات ابراز شدهی کاربران، بیانگر عقیده خود آنها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست. برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید. ورود