بشر
نویسه گردانی:
BŠR
بشر. [ ب ِ ] (اِخ ) ابن محتفر خزاعی بن عبد تمیم مزنی .نامش در کتب فتوح آمده است وی در سوس از جانب عمر عامل بود و درباره ٔ هدیه هائی که عجم به وی میدادند ازعمر سوال کرد. عمر وی را از گرفتن آنها منع کرد. رجوع به خزاعی بن عبدتمیم مزنی و الاصابة ج 1 ص 160شود.
واژه های همانند
۱۴۷ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۳ ثانیه
آزادی ها و حقوق در نظر گرفته شده برای انسان بر پایه اعلامیه جهانی حقوق بشر که اینهاست: 1- آزادی ها: گفتار، کردار، کار، آموزش و پرورش هم برای خود و هم ...
دادیک هومنی
---
منشور حقوق بشر = دادنامه ی هومنی
بشر اسدی . [ ب ِ رِ اَ س َ ] (اِخ ) نام عاشق هنده . (مؤید الفضلاء). وی عاشق هنده بود و جان خود را بر سر عشقش گذاشت . جعفرسراج این داستان را ...
بشر مازنی . [ ب ِ رِ زَ ] (اِخ ) فاتح بخارا بسعی قتیبه در خلافت ولیدبن عبدالملک . رجوع به حبیب السیر چ قدیم طهران ج 1 ص 254 شود.
بشر مریسی . [ ب ِ رِ م َ ] (اِخ ) فقیه ، متکلم و از مرجئان بود و طایفه ٔ مریسیه از مرجئه به وی منسوبند. نسبت وی بدروازه ٔ مریس در بغداد است و...
ابناء بشر. [ اَ ءِ ب َ ش َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) آدمیزادگان .
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
بشر حواری . [ ب ِ رِ ح َ ] (اِخ )امیر شُرط از جانب یزید. وی بدست پنج مرد از خوارج در شب کشته شد. رجوع به تاریخ سیستان چ 1 ص 126 شود.
بشر طبرانی . [ ب ِ رِ طَ ب َ ] (اِخ ) از مقدمان مشایخ طبریه و سخت بزرگ و صاحب کرامت بود. رجوع به نفحات الانس جامی چ 1336 هَ . ش . مهدی تو...
اصحاب بشر. [ اَب ِ ب ِ ] (اِخ ) پیروان بشربن معتمر بودند که از بزرگترین علمای معتزله بشمار میرفت . رجوع به بشریه و ملل و نحل شهرستانی چ م...