بطح
نویسه گردانی:
BṬḤ
بطح . [ ب َ ] (ع مص ) بر روی افکندن کسی را. (از ناظم الاطباء) (آنندراج ) (منتهی الارب ) (مؤید الفضلاء). به روی افکندن و خوار کردن . (زوزنی ). در روی افکندن . (تاج المصادر بیهقی ). به روی افکندن . و رجوع به دزی ج 1ص 93 شود. || در اصطلاح قراء، اماله را گویند. (از کشاف اصطلاحات الفنون ). رجوع به اماله شود.
واژه های همانند
۲۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۱ ثانیه
بطح . [ ب ُ ] (ع مص ) چسبیدن بچیزی غیر برآمده از آن . و منه : کان کمام الصحابة بطحاً؛ ای لازقة بالرأس غیر ذاهبة فی الهواء، و الکمام القلانس...
بطح . [ب َ طِ ] (ع اِ) بطحیة. بطحاء. ابطح . جوی در سنگلاخ . ج ، بطاح . (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (آنندراج ).
بطة. [ ب َطْ طَ ] (ع اِ) یک مرغابی . (ناظم الاطباء). یکی بط یستوی فیه المذکر و المؤنث و لیست الهاء للتأنیث و انما هی لواحد من جنس . (منتهی ...
بطة. [ ب َطْ طَ ] (اِخ ) ابوعبداﷲبن بطة عکبری مصنف ابانه است . (منتهی الارب ). عبیداﷲبن محمدبن محمدبن حمدان بن بطة العکبری حنبلی مصنف الابا...
بطة. [ ب ِطْ طَ ] (اِخ ) موضعی است به حبشه . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
بتة. [ ب ِ ت َ ] (ع مص ) ۞ جای گرفتن . مقیم شدن . (منتهی الارب ).
بتة. [ ب َت ْ ت َ ] (ع مص ) بریدن و قطع کردن . || عاجز کردن کسی را ازرسیدن به قافله . (منتهی الارب ). || بریده شدن . || فروماندن در راه...
بتة. [ ب َت ْ ت َ ] (هندی ، اِ) ۞ دستور فوق العاده ٔ سپاه در میدان جنگ . || جزر. مقابل مد. (ناظم الاطباء).
بتة. [ ب َت ْ ت َ ] (اِخ ) ۞ قریه ای در بلنسیه . (از معجم البلدان ).ابوجعفر ادیب منسوب به آن است . (از ناظم الاطباء).