بل
نویسه گردانی:
BL
بل . [ ب َل ل ] (ع مص ) تر کردن . (المصادر زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ) (دهار) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). بِلّة.و رجوع به بلة شود. || پیوستن رحم . (المصادر زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ) (دهار). صله ٔ رحم کردن . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). و از آن جمله است حدیث «بلوا أرحامکم و لو بالسلام ». بِلال . و رجوع به بِلال شود. || از بیماری به شدن . (المصادر زوزنی ). به شدن از بیماری . (تاج المصادر بیهقی )(دهار) (از منتهی الارب ): بَل ّ من مرضه ؛ از بیماری خود شفا یافت . بَلَل . بُلول . و رجوع به بلل و بلول شود. || عطا کردن و بخشیدن : بل ّ یده ؛ او را عطا کرد. (از اقرب الموارد). || سیر کردن ورفتن در زمین : بل فی الارض . (از اقرب الموارد) (از منتهی الارب ). || فرزند بخشیدن : بلّک اﷲ ابناًیا بابن ؛ خداوند فرزندی ترا دهد. (از اقرب الموارد)(از ناظم الاطباء). || ظفر یافتن . (المصادرزوزنی ) (از اقرب الموارد). || تخم افشاندن زمین را. (از ناظم الاطباء) (از ذیل اقرب الموارد ازلسان ). || نجات یافتن و رستگار شدن . (از ناظم الاطباء). || درآویختن به چیزی . (از ناظم الاطباء). (از ذیل اقرب الموارد از لسان ). || حریص شدن به چیزی . (از منتهی الارب ). || ملازم گشتن به چیزی و ادامه دادن به صحبت آن . (از ذیل اقرب الموارد از لسان ). || سرگردان شدن و سر به بیابان زدن ستور. (از ذیل اقرب الموارد).
واژه های همانند
۳۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۶ ثانیه
بل . [ ب ِ ] (اِخ ) گرترود مارگارت . دختر توماس بل . بانوی سیاح و باستان شناس انگلیسی و از مأمورین دولت بریتانیا در شرق نزدیک . وی در سال 1...
بل . [ ب ُ ] (ص ) مؤلف فرهنگ جهانگیری گوید: احمق و نادان ، که آن را به تازی ابله گویند، و شعر ذیل را از مولوی شاهد آرد : من بلم خود را ا...
بل . [ ب ُ ] (پیشوند) به معنی بسیار است مانند بلهوس (بسیارهوس ) و بلکامه ، لیکن مفرد مستعمل نشده . و بعضی گفته اند که صحیح بوالهوس و بوالکام...
بل . [ ب ُ ] (از ع ، اِ) در تداول فارسی زبانان مخفف ابوالَ .... است ، چون : بلقاسم ، ابوالقاسم . بلحسن ، ابوالحسن ، و بودن بل در بلهوس و بلفضول ...
بل . [ ب ُ ] (اِخ ) دهی از دهستان بلده ، بخش نور، شهرستان آمل . سکنه ٔ آن 200 تن . آب آن از چشمه سار و محصول آن غلات و لبنیات است . (از فره...
بل . [ ب ُ ] (اِخ ) دهی از دهستان باهوکلات ، بخش دشتیاری ، شهرستان چاه بهار. سکنه ٔ آن 300 تن . آب آن از باران و محصول آن غلات و حبوب و لبن...
بل . [ ب ُل ل ] (ع ص ، اِ) ج ِ بَلاّء. (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). رجوع به بلاء شود. || ج ِ اَبل ّ. (ناظم الاطباء). رجوع به ابل شود.
به ضم ب. نرینه در گویش کازرونی(ع.ش)
بل بل کردن . [ ب ِ ب ِ / ب َل ْ ل ُ ب َ ل ْ / ب َ ب َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) در تداول عامه ، سخت بسرعت و بگستاخی سخن گفتن . (یادداشت مرحوم دهخدا...
جرترود لوتلیان بل . [ جْرج ِ ل ُ ب ِ ] ۞ (اِخ ) بانوی مستشرق انگلیسی (1868 - 1926 م .) که دیوان حافظ را به انگلیسی ترجمه کرده و مقدمه ٔ قا...