اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

بلع

نویسه گردانی: BLʽ
بلع. [ ب ُ ل َ ] (اِخ )(سعد...) (بصورت معرفه و غیرمنصرف ) منزل بیست وسوم از منازل قمر، و رقیب آن طرفه است و آن دو ستاره است بیرون جدی میان ایشان یک گز، و عرب آن را سعد بلع ازبهر آن خوانند که به نزدیک مقدم آن ستاره ایست خردتراز خود ذابح ، گویی که آن را به گلو فرومی برد. (جهان دانش ). و آن یک شب مانده از کانون ثانی طلوع می کند و یک شب از ماه آب گذشته غروب می کند. (از اقرب الموارد). و گویند آن در وقتی که خداوند تعالی فرمود «یا أرض ابلعی مأک (قرآن 44/11)» طلوع کرد. (ناظم الاطباء). و رجوع به سعد بلع در ردیف خود شود :
بلع ار نه دعای بلعمی بود
در صبح چرا دو دست بنمود.

نظامی .


واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۲۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۸ ثانیه
بلا خواستن . [ ب َ خوا / خا ت َ ] (مص مرکب ) درخواستن بلا کسی را. طلبیدن بلا برای کسی . رسیدن محنتی بر کسی آرزو کردن .
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
بلا گرداندن . [ ب َ گ َ دَ ] (مص مرکب ) دفع بلا کردن . دور کردن بلا. دور داشتن بلا : که جبر خاطر مسکین ، بلا بگرداند. (گلستان ).دعای زنده دلانت ...
بند وبلا شدن . [ ب َ دُ ب َ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) چیزی را از کسی (یا کسانی ) با تدبیرهای گوناگون اخذ کردن وبدست آوردن . تیغ زدن . (فرهنگ عامیانه...
بلابین که امروز به نام بلوبین خوانده می شود نام روستای در 60 کیلو متری جاده زنجان به بیجار میباشد .این روستا در زمان گرد آ وری اطلا عات محرم زنده یاد ...
« قبلی ۱ ۲ صفحه ۳ از ۳ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.