بوسحاق
نویسه گردانی:
BWSḤAQ
بوسحاق . [ س ِ ] (اِخ ) ابواسحاق و بسحاق شود.
واژه های همانند
۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۸ ثانیه
بوسحاق . [ س ِ ] (اِخ ) ابواسحاق اینجو : به پیروزه ٔ بوسحاقیش دادسخن بین که بابوسحاقان چه کرد. نظامی .رجوع به ابواسحاق اینجو شود.
بوسحاق . [ س ِ ] (اِخ ) ابواسحاق موصلی : جویم از درگاه تو مر خویشتن را آب روی همچو از درگاه هارون ، بوسحاق موصلی . سوزنی .رجوع به ابواسحاق ...