اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

بهادر

نویسه گردانی: BHADR
بهادر. [ ب َ دُ ] (ص ) ۞ شجاع و دلیر بکمال . (برهان ). شجاع و دلیر. (آنندراج ). شجاع و دلیر بکمال و آزموده در جنگ و متهور. (ناظم الاطباء). سخت دلاور. (شرفنامه ٔ منیری ). دلیر. دلاور. || قوی و پهلوان . زورمند. || سرباز. || سوار. ج ، بهادران . (ناظم الاطباء).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۸ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۴ ثانیه
خان بهادر. [ ب َ دُ ] (اِخ ) نام عالم و ادیب هندی است . پدرش راجه ای بنام پاتنه بوده و او راست : «جامع خان بهادر» بفارسی و «علم المناظره »....
علی بهادر. [ ع َ ی ِ ب َ دُ ] (اِخ ) وی نخستین کس از سپاه هلاکوخان مغول بود که به باروی بغداد رفت لذا پس از زوال دولت عباسی و تسلط هلاک...
علی بهادر. [ ع َ ی ِ ب َ دُ ] (اِخ ) (امیرشیخ ...) وی از امرای میرزا ابوالقاسم بابر بود. و در حدود سال 853 هَ . ق . از طرف میرزا بابر مأمور دفع...
علی بهادر. [ ع َ ی ِ ب َ دُ ] (اِخ ) (شیخ ...) وی ازامرای دلیر امیرتیمور گورکانی بود. و با امیرتیمور در هنگام لشکرکشی به خراسان همراه بود و ام...
تایان بهادر. [ ب َ دُ ] (اِخ ) از امراء ترک و رسول امیر تیمور گورکان به نزد «زنده حشم ». رجوع به حبیب السیر چ خیام ج 3 ص 405 و 420 شود.
چشمه بهادر. [ چ َ م َ ب َ دُ ] (اِخ ) این چشمه در قدیم به این اسم نامیده میشده و فعلاً به چشمه باریک معروف است . رجوع به چشمه باریک شو...
حسین بهادر. [ح ُ س َ ن ِ ب َ دُ ] (اِخ ) رجوع به حسین بایقرا شود.
برتان بهادر. [ ] (اِخ ) پدر یسوکای بهادرپدر پدر چنگیزخان مغول . (تاریخ جهانگشای ج 1 ص 25).
پرتان بهادر. [ پ ِ ب َ دُ ] (اِخ ) ابن قبل خان (قوبله خان ) از سلاطین مغول پیش از چنگیزخان . در حبیب السیر آمده است که : پرتان بن قبل خان در...
غازان بهادر. [ ب َ دُ ] (اِخ ) نام یکی از امراء بزرگ هلاکو. در حبیب السیر آرد: و چون این خبر (خبر بازگشتن سپاهیان هلاگو از تسخیر قلعه ٔ گردکو...
« قبلی صفحه ۱ از ۲ ۲ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.