اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

به به

نویسه گردانی: BH BH
به به . [ ب َه ْ ب َه ْ ] (صوت ) کلمه ای که در خوش آیند و تحسین گویند. (ناظم الاطباء). کلمه ای که برای تحسین و تمجید گویند. (فرهنگ فارسی معین ). وه وه . بخ بخ . احسنت . بارک اﷲ. زه . آفرین . (یادداشت بخط مؤلف ) :
کام دل و رای تو جود و سخا کرده پست
به به از این رای رای به به از این کام کام .

سوزنی .


واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۲۹۴ مورد، زمان جستجو: ۱.۰۰ ثانیه
به جیب زدن : [ عامیانه ، اصطلاح] استفاده مالی بردن، پولی به دست آوردن. انگلیسی: pocket, steal, take
به در شدن: بیرون رفتن. ( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷. ص ۴۴۹ ). عشق تو در درونم و مهر تو در دلم با شیر اندر آمد و با جان به در شود. منس...
به هر حال. [ بِ هََ ] (ق. مرکب) به هر روی. در هر حال. در هر صورت. علی أی حال . علی کل حال . به هر صورت. به هر ترتیب. ////////////////////////////////...
به خط شدن. اصطلاحی نظامی است و منظور از آن جمع شدن نفرات در یک صف، هنگام آغاز نگهبانی، تحویل و تحول پست یا احترام به پرچم و مراسم و مناسبت های دیگر در...
سر بردن . [ بِ س َ ب ُ دَ ] (مص مرکب ) بسر بردن . (آنندراج ). طی کردن . گذراندن . انجام دادن : ..........................................................
غیر قابل انجام -
به جایِ خود
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
همتای پارسی این عبارت پارسی - عربی، این است: به ریبار be-ribāre (خراسانی) ***فانکو آدینات 09163657861
(= قطعا، مسلما، به طور حتم): همتای پارسی این عبارت عربی، اینهاست: بی مگر bimagar (دری) یواکِم yavākem، بوئیت buїt، چوئیت (اوستایی) اَپیگومان (پهلوی: a...
« قبلی ۱ صفحه ۲ از ۳۰ ۳ ۴ ۵ ۶ ۷ ۸ ۹ ۱۰ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.