بی
نویسه گردانی:
BY
بی . (اِ) کرم وپروانه . (ناظم الاطباء). بید. (از اشتینگاس ). ظاهراًمصحف یا لهجه ای است «بید» را. و رجوع به بید شود.
واژه های همانند
۹۸۰ مورد، زمان جستجو: ۰.۴۵ ثانیه
بابای بی کرز. [ ک َ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان ماهور و میلاتی بخش خشت شهرستان کازرون در 66 هزارگزی شمال باختر کنار تخته ، جنوب کوه ...
چراغ بی مید. [ چ ِ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان سعیدآباد بخش مرکزی شهرستان سیرجان که در 3هزارگزی شمال سعیدآباد، سر راه مالرو سعیدآباد...
زبان بی زبان . [ زَ ن ِ زَ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) قلم . (ناظم الاطباء). || زبان گنگ .(ناظم الاطباء). || زبان حیوانات . (ناظم الاطباء). ...
صورت بی معنی . [ رَ ت ِ م َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) کنایه ازکسی که ظاهرش خوب باشد و باطن هیچ نه . (آنندراج ).
موتورهای دیسی/جریان مستقیم بی زغال/براشلس (BLDC) ، موتورهای سنکرونی هستند[۱] که با منبع دیسی/جریان مستقیم تغذیه میشوند که توسط اینورتر مجتمع برای ...
�شیوه ی تولید انگور بی هسته� یک ترکه چوب یک متری از درخت بید را در اسفند ماه بریده و از دو سر قلمه می زنید و هر دو سر را در کنار درخت ...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
بی یاد و هوشی . [ دُ ] (حامص مرکب ) فراموشکاری . کم حافظه بودن .
بی وفایی کردن . [ وَ ک َ دَ ] (مص مرکب ) عهدشکنی کردن . عهدشکنی . مقابل وفاداری کردن : چنین با پدر بی وفائی کنم ز مردی و دانش جدایی کنم . ف...
بی نیازی دادن . [ دَ ] (مص مرکب ) توانگر کردن کسی را. غیرمحتاج کردن او را : ترا بی نیازی دهم در جهان گشاده کنم گنجهای جهان . فردوسی .ترا بر...