اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

بیابان

نویسه گردانی: BYABAN
بیابان . (اِخ ) طایفه ای از طوایف ناحیه ٔ مکران . (جغرافیای سیاسی کیهان ص 101).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۷ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۶ ثانیه
بیابان . (اِ مرکب ) پهلوی «ویاپان » ۞ ، سمنانی «بیه بون » ۞ ، سنگسری «بیه بن » ۞ ، سرخه ای «بیه ون » ۞ ، شهمیرزادی «بیه بون » ۞ ، بی آب و ع...
بر بیابان . [ ب َرْ رِ ] (اِ مرکب ، از اتباع ) بر و بیابان . صحرای خشک . خشک لم یزرع .
بیابان بر. [ ب ُرْ ] (نف مرکب ) بیابان نورد. طی کننده ٔ بیابان . که در بیابان رود. بسیارسیر : باد چون عزم اوست در ناوردزآن بیابان بر است و کوه...
بیابان گرد. [ گ َ ] (نف مرکب ) کسی که در بیابان زیست میکند. صحراگرد باشد. بدوی . چادرنشین : کرد صحرانشین کوه نوردچون بیابانیان بیابان گرد.نظا...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
غول بیابان. غول بیابان موجودی است افسانه‌ای و مهیب که در بیابان‌ها در جوار خارهای مغیلان (امّ غیلان= مادر غول‌ها) خانه دارد. او مترصد فریفتن کاروانیان...
بیابان باش . (نف مرکب ) آنکه در بیابان زندگی کند. (یادداشت بخط مؤلف ). بدوی . (بحر الجواهر). کسی که در بیابان منزل دارد: تازیان بیابان باش ...
بیابان مرگ . [ م َ ] (ص مرکب ) آنکه در بیابان بمیرد و احوالش کسی را معلوم نشود. (آنندراج ). هلاک شده در بیابان . (آنندراج ) (ناظم الاطباء) : در...
بر و بیابان . [ ب َرْ رُ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) دشت و صحرا. در تداول عامه ، بر بیابان .
بیابان نشین . [ بان ْ، ن ِ ] (نف مرکب ) صحرانشین و بدوی و مردمانی که در بیابان زندگی میکنند. (ناظم الاطباء). بیابان نشیننده . آنکه در بیابان ...
« قبلی صفحه ۱ از ۲ ۲ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.